نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

خردمند و نادان در سیاست

در عالم سیاست زمانی می رسد که حاضرین در صحنه ناچار از اخذ مهمترین تصمیم هستند شاید که نتیجه ی آن پایان پرونده ی سیاسی فرد یا شروع دوباره ایی برای وی باشد. گردش ایام و دست به دست گشتن قدرت، سنت الهی است که در جامعه و میان مردم ساری و جاری است و گریزی از آن نیست " تلک الایام نداولها بین الناس"
زمانیکه صورت واقعه و حادثه آشکار شد جایگاه عاقل دوربین ودوراندیش و جاهل و غافل نزدیک بین یکی است تفاوت آنها قبل از وقوع حادثه و پیش از حدوث خطر و معاینه ی شر است. عاقل و خردمند کسی است که پیش از وقوع حادثه چگونگی آنرا بشناسد و در شروع کار پایان و عاقبت آنرا پیش بینی کند ولی غافل چنان غرق در روزمرگی هاست که به وقت هجوم حوادث اندیشه ها غیر مفید و تدبیرهایش بی اثر است. گفته اند « اول الفکر آخر العمل» ابتدا و شروع اندیشه پایان کار است و مرد خردمند مصداق آنست اما برای انسان غافل پایان کار ابتدای اندیشیدن است. سیاستمدار صاحب رای و خرد چنان مراقب احوال خود و اطرافیان و جامعه است که در همه اوقات شرایط  مسخر تدبیر و مدیریت او هستند و قبل ازشروع سونامی حوادث و گرداب مشکلات جای پای محکمی برای خود تدارک می بیند.
اگر قضای الهی بر استقرار بلا و مشکلات و گرفتاری ها باشد عاقل دچار وحشت و حیرت نمی شود و راه برون رفت و وجه تدبیر بر او پوشیده نیست ولی جاهل عاجز و بیچاره است که متردد و حیران است دچار پریشانی فکر و از حل مشکلات ناتوان است اوست که متوسل به تهمت و دروغ و متهم کردن دیگران می شود و منشاء مشکلات را به دشمنان فرضی نسبت می دهد حال آنکه بزرگترین دشمن آدمی هواهای نفسانی و سستی رای و بی خردی اوست تا جائیکه گفته اند: خود کرده را تدبیر نیست. پس قبل از هجوم حوادث و سیل بنیان کن مشکلات با یک بار بیل می توان طغیان  آب را از سرچشمه مهار کرد به شرطی که اهل اندیشه و صاحبان مروت و دانایان قوم  در مقام مشاورت به مدد او برآیند که اگر حوادث به مرزطغیان برسدوزلزله با سونامی همراه شود هیچ سدی مانع ویرانی و نابودی نمی شود و پرونده سیاستمدار جاهل بسته می شود.دربهارعربی تاکنون پرونده چند سیاستمدار مستبد  بسته شده است ؟

"اسید" یا " باز"

اشتباه نشود بحث راجح به شیمی نیست. موضوع کاغذ " ترنسل" برای تشخیص اسید از باز نیست. مسئله فضای اسیدی جامعه است. جبهه علیه جبهه مثل مذهب علیه مذهب یا انقلاب علیه انقلاب، حاشیه علیه متن جدال بر سر گفتن و شنیدن نیست. مسئله « غفلت» و « فراموشی» است. واقعیاتی که در نگاه ما بسیار لاغر و نحیف است. تیترهای خبری که در صفحات یا ستون های حوادث روزنامه ها یا سایت ها یا صدا و سیما می خوانیم یا می بینیم یا می شنویم. مشکلاتی که در متن جامعه در کوچه و خیابان، پارک و بازار و زندگی روزمره با آن در حال چالش هستیم. غفلت یعنی ماهی که در آب است ولی خیس بودن و تر شدن را نمی فهمد. هیچ احساسی در ما ایجاد نمی کند مگر خشم، نفرت و عصبانیت و پرسش های فراوانی که بی پاسخ مانده است. شتاب زندگی در قضاوت ها و سرعت برای پریدن از روی موانع و عجله برای پاک کردن صورت مسئله شیوه ما در واکنش با ناهنجاریها است. چگونه فضای « اسیدی» جامعه « باز» می شود؟
پسربچه ی هشت ساله ایی همکلاسی خود را با موکت بر کشت. زنی صاحب فرزند و همسر معتاد در خانه ی فساد محبت فروشی می کند. مردی نادار و پا برهنه از جنوب تهران معجزه وار سهامدار اصلی بانک خصوصی شد. متقاضیان فروش کلیه زیاد شدند. مردی همسر خود را کشت و زنی به همسر خود خیانت کرد.و... فراموشی یعنی اینکه خداوند و روز داوری را از دفتر زندگی خود خط زده ایم. به نظامات و سنن و قوانین خداوند در هستی و جامعه پشت کرده ایم. سرخود را در برف فرو کرده ایم " صم بکم عمی فهم لایعقلون"
ایدئولوژی «الفیه شلفیه» در رویکرد به هنر و سینما و تسلط آن بر همه حوزه های فرهنگ و افسون زدگی سیاسی و کوتاه شدن سقف تفکر در حد امتناع و اینکه هر فرقه ائی به آنچه دارد مغرور و فریب خورده است.
"کل حزب بما لدیهم فرحون" در زمان مانده ایم اما کدام زمان؟ ماضی ساده، ماضی استمراری، ماضی بعید یا حال یا آینده نزدیک یا آینده دور. و سوالی که در همهمه ی شعارها و نزاعهای جناحی و خنده های مستانه و گریه های سوزناک اگر شنیده شده باشد ولی بی پاسخ مانده است، چه باید کرد؟

رعیت، شهروند، حاکم

دیر زمانی است که " رعیت"  " شهروند" و حاکمان مطلق العنان و پادشاهان مستبد الرای به کارگزاران حکومتی منتخب اکثریت مردم تبدیل شده اند.
افسون صندوق های رای گیری و انتخابات و احزاب سیاسی جادوی دمکراسی تاریخ مدرنیته شده اند. امروز کسی یافت نمی شود که خود را منتخب مردم نداند و دوران حکومت بر اساس " فره ایزدی" و " ظل اللهی " و نمایندگی خدا و حق وراثت و خون پادشاهی به سر آمده و در ظاهر به بایگانی تاریخ پیوسته است. اما در صداقت مدعیان رقابت عادلانه و انتخابات آزاد و نماینده اکثریت مردم بدون، همیشه و همه جا شک و شبهه و مناقشه وجود دارد تا جائیکه میزان صداقت آنان نسبت معکوس با فریب و خدعه و هیاهوو تبلیغات دارد. فعلاً سیره ی عقلا و سیره ی اکثریت متشرعه با شیوه ی مردم سالاری در سیاست و حکومت موافقت افتاده است. در ازمنه ی ماضی که مردم صندوق رای نمی شناختند و در ادبیات سیاسی حقوق شهروندی و انتقاد از حاکم و مطبوعات آزاد و امثال آن نبود همه چیز در حکومت داری و سیاست بر محور حقوق متقابل " حاکم و رعیت" می چرخید. از این روست که اصحاب دین و فلسفه و خردمندان و دیوانیان و اهل فرهنگ به مفهوم عام آن از هر فرصتی برای تشریح و تبیین این حقوق متقابل بهره می بردند. یکی از بهترین نوشته ها در این موضوع در نهج البلاغه است که این حقوق با جزئیات و جوانب آن بیان شده است. البته در احادیث نبوی و ائمه و علماء و فقهاءو... نیز اشاراتی کلی و جزئی وجود دارد و در تاریخ پیش و پس از اسلام در ایران و جغرافیای اسلامی حاکمانی بوده اند که به اکثریتی از این حقوق پایبند بوده اند و شیوه و روش سیاسی آنان درعصرخود نمونه های برجسته ائی بوده اند. در میان نوشته ها کتاب " کلیله و دمنه" از جمله متونی است که به سیاست و روانشناسی پادشاهان و وضعیت رعیت و نحوه ی حکومت داری از زبان حیوانات پرداخته است مانند آنچه که سیاسی نویس قرن گذشته جورج اورول در کتاب قلعه حیوانات انجام داده است. البته نمونه کلاسیک آن کتاب شهریار ماکیاولی است. متاسفانه این کتاب مانند دهها کتاب ذیقیمت از میراث فرهنگی ما مهجور مانده و مورد بی توجهی قرار گرفته است.
در باب شیر و گاو این کتاب در بخش دیالوگ دمنه ی شغال و شیر، حاکم بیشه از زبان دمنه به حقوق رعیت بر پادشاه اشارتی شده است.
اگر چه متن کتاب حلاوت و شیرینی مخصوص دارد ولی شاید برای مردم امروز بعضی واژه ها نامانوس باشد از اینرو  گفته ی دمنه در چند محور بیان می شود.
از حقوق رعیت بر پادشاه آنست که:
الف ـ به کارگیری اشخاص براساس میزان خرد و مروت و یکدلی و نصیحت باشد و رتبه بندی افراد و درجه و پست دادن آنها بر این میزان باشد نه آنکه پادشاه و حاکم براساس هوی و هوس عده ائی را در مراتب مقدم و عده ائی را موخر سازد.
ب ـ افراد عاطل و بی هنر از رموز اداره ی مملکت و سیاست و فاقدین لیاقت علمی و تخصص و توانایی مدیریت بر دارندگان هنر و داهیان خردمند ترجیح و تفضیل ندهد. اصطلاحاً هر کس در جای خود قرار گیرد و شایسته سالاری مدنظر حاکم باشد. دو کار از حاکم و پادشاه عجیب و غریب است اینکه زیور سر را به پا ببندد و پیرایه ی پا به سر آویزد.
ج ـ بی توجهی به شایسته سالاری مانند آنست که مروارید و یاقوت را در سرب نشاند اگر چه این کار موجب تحقیر جواهرنمی شود ولی عقل کسی که این دستور را داده در نزد اهل خرد مورد طعنه و تمسخر واقع می شود.
د ـ کار آمدی حکومت و جریان یافتن صحیح کارهای اجرایی و دولتی به وجود اهل بصیرت و فهم است نه به دلیل انبوهی انصار و اعوان که زیاد بودن جمعیت هوادارانی که دوربین و کاردان نباشند عین ضرر و خسران است و کسی که یاقوت را در انبار حبس نکرده باشد به مقصود نائل می آید ولی اگر سنگهای قیمتی را در کیسه کند بعد از مدتی از تحّمل آن رنجور می شود و در  روز حاجت و نیازمندی خیر و فایده ائی به او نمی رساند در واقع سرمایه های اجتماعی بلوکه می شوند.
ه ـ مرد دانا، صاحب مروت را حقیر نشمرد اگر چه خامل ذکر و نازل منزلت باشد. خامل ذکر یعنی گمنام و منزوی باشد و پست و موقعیت سیاسی نداشته باشد. تربیت پادشاه باید بر قدر و اندازه ی منفعت افراد برای پیشرفت کارهای حکومت باشد و اگر رسم موروثی بودن خدمت دربار موجب برتری بی هنران بر صاحبان هنر شود موجب سوء استفاده های شخصی و اخلال در کارها و ضایع شدن سرمایه های مادی و معنوی کشور می شود. انسانهای مفیدتر برای حکومت و مردم باید مقرب و نزدیکتر به نظام باشند و بی هنران کاهل و نادان و منفعت طلب دورتر از هسته ی اصلی قدرت باشند.