نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

بصیرت در موضعگیری امام رضا (ع)

حب علی و اولاد علی،  دوستی پیامبر و متعلقات و شاگردان و وابستگان او چاشنی و نمک دین است. علاقه و احترام به پیامبر و خاندانش از قلب هیچ مومن  و مسلمانی خارج نمی شود. (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی)
بالاتر از دوستی، پیروی و تبعیت از آنان است. تحقق همه اینها مبتنی بر شناخت و معرفت صحیح است. دشمن اصلی، جهل و خرافه است. ویژگی اصلی ائمه (ع) علم و دانش دینی و نقش هدایتگرایانه مواضع آنهاست. مرحوم استاد شهید مطهری در کتاب" داستان راستان" مطلبی تحت عنوان "حرف بقالها" روایت کرده است که نمونه ای از بصیرت در مواضع اعتقادی امام رضا( ع) است. زمانیکه امام رضا( ع) در کسوت و لایتعهدی مامون در خراسان بود، برادر ایشان به نام (زید النار ) که ادعای سیاسی داشت با وی همراه بود. روزی در یک مجلس عمومی که عده زیادی شرکت داشتند و امام (ع )صحبت می کرد، زید نیز در گوشه ای از مجلس عده ای را متوجه خود کرده بود و برای آنها در فضیلت سادات و اولاد پیامبر و وضع استثنایی آنها داد سخن می داد. وی مرتب می گفت: ما خانواده چنین، ما خانواده چنان، امام متوجه گفتار زید شد، ناگهان نگاه تند و فریاد (یا زید) تمام مجلس را متوجه امام کرد. امام رضا ع فرمودند:" ای زید، حرفهای بقالهای کوفه باورت آمده و مرتب تحویل مردم می دهی؟ اینها چه چیز است که به مردم می گویی؟ آن که شنیده ای خداوند ذریه فاطمه را از آتش جهنم مصون داشته است، مقصود فرزندان بلافصل فاطمه، یعنی حسن و حسین و دو خواهر ایشان است. اگر مطلب این طور است که تو می گویی و اولاد فاطمه وضع استثنایی دارند و به هر حال و وضعیتی آنها اهل نجات و سعادت اند، پس تو نزد خدا از پدرت موسی بن جعفر گرامی تری، زیر او در دنیا امر خدا را اطاعت کرد، قائم اللیل و صائم النهار بود. و تو امر خدا را عصیان می کنی ، و به قول تو هر دو مثل هم اهل نجات و سعادت هستید، پس برد با تواست، زیرا موسی ابن جعفر عمل کرد و سعادتمند شد و تو عمل نکرده و رنج نبرده گنج بردی. علی ابن الحسین زین العابدین می گفت:نیکوکارمااهل بیت پیغمبردوبرابراجردارد و بدکار ما دو برابر عذاب، همان طور که قرآن درباره زنان پیغمبر تصریح کرده است، زیرا آن کس از خاندان ما که نیکوکاری می کند در حقیقت دو کارکرده یکی اینکه مانند دیگران کار نیکی کرده، دیگر اینکه حیثیت و احترام  پیغمبرراحفظ کرده است.آن کس هم که گناه می کند دو گناه مرتکب شده یکی اینکه مانند دیگران کار بدی کرده، دیگر اینکه آبرو و حیثیت پیغمبر را از بین برده است".

آنگاه امام رو کرد به حسن بن موسای و شاء بغدادی که از اهل عراق بودو در آن وقت در جلسه حضور داشت و فرمود: (مردم عراق این آیه قرآن را : انه لیس من اهلک انه عمل غیرصالح) یعنی این فرزند تو، فرزندی ناصالح است. چگونه قرائت می کنند؟ حسن بن موسی گفت: بعضی طبق معمول یعنی انه عمل غیر صالح یعنی ای نوح فرزند تو ناصالح است، قرائت می کنند اما بعضی که باور نمی کنند خداوند پسر پیغمبری را مشمول قهر و غضب خود قرار دهد، آیه را «انه عمل غیر  صالح "یعنی او فرزند آدم بدی است، فرزند تو نیست قرائت می کنند {در اول، کلمه غیر با ضمه است و در قرائت دوم کلمه غیر با کسره است که از لحاظ نحوی موقعیت آنها متفاوت و معنای آنها نیز متفاوت می شود} آنها می گویند او در واقع از نسل نوح نبود.
 خداوند به او گفت: ای نوح او از نسل تو نیست، اگر از نسل تو می بود من به خاطر تو او را نجات می دادم. امام فرمود: "ابدا این طور نیست او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود چون بدکار شد و امر خدا را عصیان کرد، پیوند معنوی اش با نوح بریده شد به نوح گفته شد این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمی تواند در ردیف صالحان قرار گیرد. موضوع ما خانواده نیز چنین است. اساس کار، پیوند معنوی و  صلاح عمل واطاعت امرخداست.هر کس خدا را اطاعت کند از ما اهل بیت است، گو اینکه هیچگونه نسبت و رابطه نسلی و جسمانی با ما نداشته باشد، و هر کس گنهکار باشد از ما نیست، گو اینکه از اولاد حقیقی و صحیح النسب زهرا(ع) باشد. همین خود تو که با ما هیچ گونه نسبتی نداری، اگر نیکوکار و مطیع امر حق باشی از ما هستی". در مورد امام حسن و حسین علیهما السلام پیامبر فرموده بود: "حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند."
در مورد موضعگیری امام می توان تحلیل و تفسیر و توضیح بیشتری داد. اما همه را به خوانندگان وا می گذاریم.معارف اسلام را باید از سرچشمه دریافت و ائمه چشمه های جوشان معرفت دینی هستند
.

زندیق -قرمطی -رافضی

اسلام با امر به خواندن ( اقرء باسم ربک) شروع شد. با اخلاق کریمانه، تدبیر و پایمردی و اخلاص پیامبر، وفاداری و بخشندگی خدیجه و گذشت و فداکاری های اصحاب، (مهاجر و انصار) تداوم یافت. وقتی شاخه اموی قریش لباس خلافت بر تن کردند، استبداد و جنایت پوشش مقدس گرفت.
اسلام توسعه جغرافیائی یافت اما اصلاح فرد و جامعه فراموش شد.
همه چیز می بایست در خدمت حاکمان جدید باشد. کسانیکه بر منبر پیامبر می نشستند با پیام او بیگانه بودند. دانشمندان و اهل فرهنگ و هنر زیر تیغ گزمه ها و داروغه ها و جلادان و محتسب بودند.
ملتهای تازه مسلمان خصوصا ایرانی ها به عنوان مجوس، مسلمانی آنها به رسمیت شناخته نمی شود. رعیتی درجه دوم و چندم که حتی حق ازدواج با دختران عرب نداشتند. با اینهمه بزرگترین دانشمندان در رشته های مختلف دانش اسلامی و ادبی و علوم دقیقه ایرانی بودند. هدف از ورق زدن تاریخ گذشته تازه کردن زخمهای کهنه نیست، مقصد عبرت گرفتن و درس آموختن از گذشته است. چگونه دستگاه استبدادی تحت نام دین و به اسم خلافتُ مسلمانان و نخبگان جامعه را تحت آزار و اذیت قرار دادند.
یکی از شیوه های سرکوب، برچسب (زندیق) ، (قرمطی)، (رافضی) و امثال آن بر منتقدین بود که سرنوشت آنان را با شکنجه ، غارت و مرگ و مصادره اموال همراه می ساخت. چرا این ملت تا این حد خسارت انسانی و مالی باید تحمل کند؟ چرا امت اسلامی واژه ای باشد که هیچگاه مصداق عینی نمی یابد؟ گزارش قتلهای سیاسی در نوشته های تاریخی فراوان است.
دو نمونه از آن یکی گزارش مورخ نامدار ایران ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی از ذکر بردار کردن امیر حسنک وزیر است. از زیباترین و تاثیرگذارترین فصول تاریخ بیهقی که بسیار آموزنده است. و دیگر، گزارش محمدبن عبدوس جهشیاری در کتاب الوزراء و الکتاب از کشته شدن دانشمند ایرانی روزبه دادویه یا همان عبدالله ابن مقفع است. رودکی در مرثیه شهید بن حسین بلخی شعری سروده که ذکر حال این دوست .
کاروان شهید رفت از پیش
وان ما رفته گیرومی اندیش
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش

پس از سی سال

 
زمانیکه علی ابن ابیطالب (ع) سکان کشتی خلافت را بر عهده گرفت، مدتها بود که توفانهای سهمگین بر پیکره آن وارد شده بود. ترور خلیفه دوم و قتل خلیفه سوم، سایه سنگین شمشیر نظامیان و توطئه مدعیان خلافت چنان بود که امام علی (ع) فرمودند: من وزیر و مشاور باشم برای شما بهتر از آن است که امارت و فرمانروائی را به عهده گیرم.
هجوم مردم برای بیعت با ایشان حجت را تمام کرده بود. چندی بعد قاسطین در برابر آزادی، ناکتین در برابر شعار عدالت و مارقین در برابر شعار آگاهی علی (ع) قد علم کردند. در رمضان سال چهلم هجرت در حالیکه، فزت و رب الکعبه به خدای کعبه رستگار شدم را بر زبان راند ضربت شمشیریک خارجی بر زندگی او پایان بخشید.با صلح امام حسن با معاویه عملا پرونده خلفا راشدین بسته شد. معاویه گامهای نهائی را برداشت. آخرین میخها بر تابوت خلافت، شورا و بیعت زده شد. شاخه اموی قریش که قبلا در جبهه باطل علیه حق بودند، امروز در جبهه داخلی، حق را علیه حق گرفته اند. حکومت اموی که مشروعیت خود را بر ادعای باطل خونخواهی خلیفه مقتول عثمان بنا گذاشته بود، از راه تحریک، سرکوب و فشار، قتل و تحمیق و دروغ پایدار ماند. اساس خلافت در اسلام تغییر ماهوی و ذاتی یافت. سنت نبوی متروک ماند. ایدئولوژی و فرهنگ جاهلیت و ارزشهای آن احیا شد. مسلمانان این پیشگوئی را به پیامبر (ص) نسبت دادند که خلافت نبوی پس از او سی سال خواهد بود، و بعد از آن ملک لدود «سلطنتی ستیزه جو» خواهد آمد. اصولی که در سی سال گذشته ملاک انتخاب خلیفه بود به کناری نهاده شد و شمشیر و چکمه نظامیان از نوع سرداری به نام «بُسر بن ابی ارطاة مشهور به قاتل بچه ها و امثال او به همراه دستگاه تبلیغاتی فریب و دروغ و توزیع اموال بیت المال پایه های حکومت اموی گردید. معاویه عنوان خلیفه خدا را بر خود برگزید، املاک خالصه ای که سربازان با جنگ گرفته بودند خود تصرف کرد. حکومت‌‌‌؛ مطلقه و او حاکم علی الاطلاق و مسلمانان تبدیل به رعیت شدند. آنچه پیامبر و اصحاب از آن می ترسیدند بر سر مسلمانان آمد.
او خود را بر تراز شرع و قانون و قصاص و قضا می دید هر تهدید بالقوه را می توانست نابود کند. اکنون حکومتی بدتر از قیصر «روم» و «کسری» فارس بر جامعه مسلط شده بود که علی (ع) مسلمانان را از آن بر حذر داشته بود. حکومت بر جان و مال و آبرو و دین و دنیا و آخرت مردم مسلط شده بود. کسانی که هنوز خاطرات آزادی و برادری و اکرام و احترام عصر پیامبر (ص) و جانشینانش را به یاد داشتند از خود می پرسیدند دولت اموی چه وجه مشترکی با پیام محمد (ص) دارد.
مردم با دیدن قیافه مردی منفور و شیاد که خود را بر جامعه تحمیل کرده بود و خود را خلیفه خدا می نامید چه حالی داشتند، معاویه آخرین ایستگاه اسلام محمد بود و از طرفی شروع و گسترش سلطنتی که بر جان و جسم مردم حاکم شد. وقتی منقرض شدند شیوه های حکومتداری آنها در عباسیان باز تولید شد. از خود می پرسیم آیا از ارواح شیطانی آنها می توان گریخت.