نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

پس از سی سال

 
زمانیکه علی ابن ابیطالب (ع) سکان کشتی خلافت را بر عهده گرفت، مدتها بود که توفانهای سهمگین بر پیکره آن وارد شده بود. ترور خلیفه دوم و قتل خلیفه سوم، سایه سنگین شمشیر نظامیان و توطئه مدعیان خلافت چنان بود که امام علی (ع) فرمودند: من وزیر و مشاور باشم برای شما بهتر از آن است که امارت و فرمانروائی را به عهده گیرم.
هجوم مردم برای بیعت با ایشان حجت را تمام کرده بود. چندی بعد قاسطین در برابر آزادی، ناکتین در برابر شعار عدالت و مارقین در برابر شعار آگاهی علی (ع) قد علم کردند. در رمضان سال چهلم هجرت در حالیکه، فزت و رب الکعبه به خدای کعبه رستگار شدم را بر زبان راند ضربت شمشیریک خارجی بر زندگی او پایان بخشید.با صلح امام حسن با معاویه عملا پرونده خلفا راشدین بسته شد. معاویه گامهای نهائی را برداشت. آخرین میخها بر تابوت خلافت، شورا و بیعت زده شد. شاخه اموی قریش که قبلا در جبهه باطل علیه حق بودند، امروز در جبهه داخلی، حق را علیه حق گرفته اند. حکومت اموی که مشروعیت خود را بر ادعای باطل خونخواهی خلیفه مقتول عثمان بنا گذاشته بود، از راه تحریک، سرکوب و فشار، قتل و تحمیق و دروغ پایدار ماند. اساس خلافت در اسلام تغییر ماهوی و ذاتی یافت. سنت نبوی متروک ماند. ایدئولوژی و فرهنگ جاهلیت و ارزشهای آن احیا شد. مسلمانان این پیشگوئی را به پیامبر (ص) نسبت دادند که خلافت نبوی پس از او سی سال خواهد بود، و بعد از آن ملک لدود «سلطنتی ستیزه جو» خواهد آمد. اصولی که در سی سال گذشته ملاک انتخاب خلیفه بود به کناری نهاده شد و شمشیر و چکمه نظامیان از نوع سرداری به نام «بُسر بن ابی ارطاة مشهور به قاتل بچه ها و امثال او به همراه دستگاه تبلیغاتی فریب و دروغ و توزیع اموال بیت المال پایه های حکومت اموی گردید. معاویه عنوان خلیفه خدا را بر خود برگزید، املاک خالصه ای که سربازان با جنگ گرفته بودند خود تصرف کرد. حکومت‌‌‌؛ مطلقه و او حاکم علی الاطلاق و مسلمانان تبدیل به رعیت شدند. آنچه پیامبر و اصحاب از آن می ترسیدند بر سر مسلمانان آمد.
او خود را بر تراز شرع و قانون و قصاص و قضا می دید هر تهدید بالقوه را می توانست نابود کند. اکنون حکومتی بدتر از قیصر «روم» و «کسری» فارس بر جامعه مسلط شده بود که علی (ع) مسلمانان را از آن بر حذر داشته بود. حکومت بر جان و مال و آبرو و دین و دنیا و آخرت مردم مسلط شده بود. کسانی که هنوز خاطرات آزادی و برادری و اکرام و احترام عصر پیامبر (ص) و جانشینانش را به یاد داشتند از خود می پرسیدند دولت اموی چه وجه مشترکی با پیام محمد (ص) دارد.
مردم با دیدن قیافه مردی منفور و شیاد که خود را بر جامعه تحمیل کرده بود و خود را خلیفه خدا می نامید چه حالی داشتند، معاویه آخرین ایستگاه اسلام محمد بود و از طرفی شروع و گسترش سلطنتی که بر جان و جسم مردم حاکم شد. وقتی منقرض شدند شیوه های حکومتداری آنها در عباسیان باز تولید شد. از خود می پرسیم آیا از ارواح شیطانی آنها می توان گریخت.

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین شنبه 17 مهر 1389 ساعت 05:16 ب.ظ

این همه حرف از گذشته زدن،این همه از تاریخ گفتن،اگه بخواد یک فایده داشته باشه اونم اینه که آدم ها عبرت بگیرن،ازچی؟از سرنوشت هم مسلکاشون.
اما افسوس و صذ افسوس که تازه وقتی خودشون جزیی از تاریخ شدن اونوقت می خوان تغییر کنن،که دیگه خیلی دیره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد