نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

هواداران خاتمی در هرمزگان



هواداران خاتمی در هرمزگان


پس از برگزاری نهمین انتخابات ریاست جمهوری با وجود اعتراض دو نامزد برجسته که یکی شکایت خود را به محضر الهی تقدیم کرد و دیگری نامه سرگشاده نوشت و احزاب سیاسی نیز به دادن بیانیه بسنده کردند بخشی از جناح راست که خود را پیروز آن میدان می‌دید موفقیت خویش را تحت عنوان انقلاب سوم جشن گرفت.

دولت نهم وعده داد که با همدستی مجلس هفتم طعم عدالت اسلامی را به مردم خواهد چشاند، پول نفت بر سر سفره مردم خواهد آمد، نرخ بیکاری و تورم تک رقمی خواهد شد، حوزه فرهنگ دینی به شکوفائی خواهد رسید و روحانیت شیعه می‌تواند گمشده خود را در آئینه دولت جدید اسلامی که به تعبیر یکی از روحانیون بلند پایه با دعا و نذر و نیاز بر سر کار آمده ببینند.

امروز کارنامه دولت در رسانه های مکتوب و مجازی و تحلیل سیاستمداران و اقتصاددانان مرتبا ً در جهت له و یا علیه، مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و مثل همیشه علاوه بر آن در اتوبوس و تاکسی و صف‌های گوشت و مرغ منجمد و به اصطلاح ارزانٰ بی‌واسطه سیاستمداران و اقتصاددانان و ارقام و آمار مورد قضاوت قرار می‌گیرد و بالاتر از تحلیل و قیل و قال و مقال مردم آثار آن را در زندگی روزمره به صورت ملموس احساس می‌کنند. خبرسازترین این تحلیل‌ها هفته گذشته بود که توسط سر‌‌مقاله‌نویس و از تئوریسین‌های سیاسی جناح راست در روزنامه رسالت نوشته شد که در عنوانی راجع به عبور از ریاست جمهوری فعلی در انتخابات آینده سخن گفته بود.

اگرچه عده ای تبلیغات را معبد مدرن سیاستمداران امروزی نامیده‌اند ولی باید اعترافات یکی از بزرگترین تبلیغات‌چی و صاحب نظر در این عرصه یعنی < گوبلز> مرد اول این میدان در دولت رایش سوم شنیده شود که گفته است : اگر بتوان هر کاری را با تبلیغات مدیریت کرد اما خواهش شهوت و گرسنگی هرگز. طبیعی است هر ابزار مدرنی با همه کارآمدی آن محدودیت‌های خاص خود را دارد.

مدتی است بعضی فعالان عرصه سیاست و مطبوعات و فرهنگ و دانشگاه به همراه اقشار مختلف از خاتمی می‌خواهند تا با حضور در صحنه رقابت‌های انتخاباتی آینده شاید وضعیت ماقبل انتخابات نهم رخ نماید، امری که تحقق آن با وضعیت کنونی کشور و افت قیمت نفت و بالا رفتن سطح مطالبات و توقعات و مسائل حاشیه ای ناشی از سیاست‌های خارجی و تحریم‌ها به نظر شخص خاتمی نیز به یک معجزه شبیه است. اگر این خواسته حداقلی به عنوان رویکرد ایجابی به برنامه اصلاح طلبان باشد بعضی آن روی دیگر این سکه را به موضع‌گیری سلبی به سیاست‌های جاری تحلیل می‌کنند؛ ما هم آرزو می کنیم ستادهای انتخاباتی جناح‌ها و احزاب و گروه‌ها در این کشور برپا و فعال شوند و نیازی به فعال سازی ستادهای حوادث غیر مترقبه سیاسی و اقتصادی به وجود نیاید. انشاالله

مردم هرمزگان در چند انتخابات گذشته اعم از مجلس و خبرگان و ریاست جمهوری نشان داده‌اند مایلند آرائ خود را به نفع نامزدهای اصلاح طلب یا مورد حمایت آنان به صندوق‌ها بریزند و نظرسنجی‌ها نشان می دهد که خاتمی و اصلاح طلبان در صدر توجه و انتخاب مردم هستند، با پرهیز از اختلافات و حفظ وحدت این آرا تکثیر و تثبیت می‌شوند. در کنار احزاب و گروه‌ها و انجمن‌ها و اقشار مختلف هوادار حضور خاتمی در انتخابات آینده گروهی نیز تحت عنوان ستاد ملی جوانان حامی خاتمی در سراسر کشور شکل گرفته است که در هرمزگان نیز با صدور بیانیه ای، این ستاد اعلام حضورکرد. با شناختی که از این جمع هشتاد و هشت نفره دارم جمعیت نامبرده مجموعه سیاسی به معنای رایج کلمه نیستند و به هیچ یک از احزاب و گروه‌های اصلاح طلب مانند حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب و حزب اعتماد ملی و امثال آن وابستگی ندارند و عاری از هر نوع برچسب حزبی و گروهی و سیاسی هستند. بهترین عنوانی که معرف آنانست همان عنوان انتخابی خود آنان یعنی ستاد ملی جوانان حامی خاتمی است که به دلیل همزمانی با تاریخ انتخابات در سال 88 از میان لیستی چند برابر قرعه به نام این هشتاد و هشت نفر خورده است. مهمترین برجستگی آنها جوان بودن است که به دور از خواهش نام و نان صرفا ً به انگیزه رشد و اعتلای معنوی و دینی مردم و بالندگی فرهنگی و اقتصادی و حفظ منافع ملی این مسیر را انتخاب کرده اند. در جمع مذکور که واجد پراکنش جغرافیائی استانی است از زن و مرد، سنی و شیعه و اقوام و طوائف حضور دارند، اما صبغه غالب این جمع فرهنگی است، جمعی از اهل هنر سینما و تئاتر و شعر و اصحاب مطبوعات و دانشجویان و معلمین که از منظر دیگری مسائل سیاسی را تحلیل می‌کنند. برای این جوانان و تمامی جوانان این مرز‌و‌بوم آرزوی موفقیت و عاقبت به خیری دارم. قلم را با ذکر یک نکته ولو تکراری و دو دعا از حرکت باز می‌دارم .

الف – فعالیت شما صرف نظر از انگیزه ها حرکتی سیاسی ارزیابی می‌شود و ممکن است کسانی باشند که در مواجهه با پدیده‌های سیاسی حدود اخلاق و قانون را حرمت ننهند و موجبات آزار و اذیتی فراهم سازند، این را باید به عنوان حداقل هزینه‌های فعالیت سیاسی پذیرفت و در عزم و تصمیم شما خللی ایجاد نکند که هرچه از دوست رسد خوش است.

ب – اعمال خداوند کامل و بی نقص است و وعده های او پاک و قابل اعتماد. خداوند از کسانی که به او پناه می برند مانند سپر محافظت می کند کیست اله غیراز رب و کیست صخره نجات غیر از خدای ما؟ کتاب سموئیل دوم باب سرود رهائی حضرت داوود < ع >

ج –خداوندا مرا مکلف به تکلیفی ساخته ای که خودت بر آن کار از من تواناتری و قدرتت بر آن و بر من بیش از قدرت من است پس چنانم کن که موجب رضایتت فراهم شود. صحیفه سجادیه دعای بیست و دوم امام سجاد علیه السلام.


رؤیا


رؤیا

از جانب شرق صدائی مرا به خود خواند: کسی که می افتد آیا دوباره بلند نمی شود؟ کسی که راه اشتباه می رود آیا به راه راست باز نمی گردد؟ چرا شما دچار گمراهی همیشگی شده اید؟ هیچکس نمی گوید: چه کار زشتی مرتکب شده ام ؟ لک لک می داند چه وقت کوچ کند. همینطور فاخته پرستو و مرغ ماهی خوار. هر سال در زمانی که خدا تعیین کرده است همه آنها بازمی گردند ولی شما زمان بازگشت خود را نمی دانید و از سنتهای من بی اطلاع هستید مرا فراموش کرده اید و خود فراموش شده اید.

ناله های زنان نوحه خوان در فضا موج می زد: وای بر ما، چگونه غارت شدیم وای بر ما چگونه رسوا گشتیم باید که دیارمان را ترک کنیم چون خانه هایمان همه ویران شده اند. خانه هایمان لانه شغالان است. شبح مرگ از پنجره ها به داخل خانه ها پا گذاشته بودند و در گوشه چشمها لانه کرده اند وحشت و اضطراب گریبانگیر همه است و صدایی است که همواره تکرار می شود آرامش بر قرار است در حالی که هیچ آرامشی وجود ندارد، راستی و درستی نیست من برای خشکسالی سرزمینم اشک می ریختم .

دانائی چیست؟ قدرت چیست؟ ثروت چیست؟ راستی چیست؟ نبوت چیست؟ قیامت کی برپا می شود؟ عرش خدا کجاست؟ ملکوت و روح، ایمان و انسان چیست؟

سخنان دروغ، مانند تیر رها شده از کمان قربانی می گرفت و من مجسمه هایمان را می دیدم که در کوره های آتش می گداختند تا تصفیه شوند. درهمهمه آتش و دود مجسمه کناری در گوش من نجواکرد: زبان دروغگو مثل تیر زهرآلودی است و رستگار نخواهد شد کسی که دروغ می گوید و می شنود.

ما در انتظار صلح و آرامش و چشم به راه شفا و سلامتی بودیم، اما این وحشت و اضطراب بود که هر لحظه بر ما چیره تر می شد.

من فریاد می زدم اما صدائی نبود؛ به دنبال سنگ محک می گشتم چرا؟ فکرمی کردم ما طلا و نقره های ناخالص تصفیه نشده بودیم، نمی دانستم چه کسی به من گفته بود که مردم معدن های طلا و نقره هستند.

لباسهای عده ایی به خون فقیران آغشته بود. نهیبی رعد آسا همه ما را چون برگ درختان خزان زده بر زمین انداخت: «شما به شدت مجازات خواهید شد چون می گویید: بی گناهیم.»

ترس بود، سیاهی بود و هق هق گریه دختران و پسران جوان و آه و ناله سرد زنان و مردان و بچه هائی که با موهای سپیدشان چیزی را با چشمهایشان فریاد می زدند.

من مایل بودم کسی را بخوانم اما کی؟ کسی نان من و فرزندانم را برده بود، کسی باران بهار و پائیزم را برده بود، کسی قفس خود را از پرنده های من پر کرده بود، کسی ماهی های صید شده مرا ربوده بود. کسی چمن های خانه ام را لگدمال کرده بود، کسی دخترکان ظریف دیار مرا به پیران فرتوت بخشیده بود، ندا باز طنین گرفت: ای قومی که چشم دارید ولی نمی بینید، گوش دارید ولی نمی شنوید، زبان دارید ولی نمی گوئید، قلب دارید ولی نمی فهمید؛ آیا نباید شکنجه شوید و عذاب بکشید؟ چه عجیب و هولناک است که صدیقین پیام های دروغین می دهند. پس دیگرچه فائده ائی که آجرهای خانه مرا از طلا بسازید یا خشت خام، زمانی که مرا اطاعت نمی کنید، مرا نمی شناسید، دلی سرکش و طغیانگر دارید ریا می کنید و در خلوت چیز دیگری هستید؛ آیا شما خوشه چین خواهید شد؟ هرگز.

کسی به من گفت چرا زخمهایمان را می پوشانند، گوئی چندان مهم نیست درحالی که دردهایمان درمان نمی پذیرد، دلهای ما بی تاب است، خداوند سرزمین ما را ترک کرده است. فصل برداشت محصول گذشت، تابستان آمد و رفت، اما ما هنوز دستهایمان خالی است. ناخودآگاه یاد جمله ای افتادم: ای کاش سر من مخزن آب می بود و چشمانم چشمه اشک تا برای همه رفتگان قومم شب و روز گریه می کردم، برای خوراک تلخ و آب زهرآلود، برای جامهای خالی، برای شمشیرهای هلاکت، برای همنوائی با نوحه سرایان، برای اجسادی که در زیر آفتاب داغ مثل فضله درصحراو مانند بافه در پشت سر دروگر خواهد افتاد، برای زمان، برای مکان، برای دین، برای جوانان، برای امیدهای ناامید شده، برای دردهای درمان نشده، برای سرهای بی تن، تن های بی سر، برای حجله های خونین، برای زوزه سگهای گرسنه.

به من گفته بودند مترسکی در جالیز است که نه حرف می زند و نه راه می رود؛ بلکه کسی باید آنرا بر دارد و جابجا نماید. بادی از خزانه خداوند بیرون آمد و آنرا با خود برد و من بر ترسم از مترسک خندیدم. بی اختیار کلامی بر زبانم جاری شد به نام خداوند بخشنده و مهربان، تنها توئی خدای حقیقی.

دستهای نوازشگری مرا از خواب بیدار کرد؛ به من گفت تو در تختخواب «ارمیا» خوابیده بودی.





"ارمیا" یکی از انبیای قوم یهود است که خداوند او را برای رسالت انذار قوم یهود بین سال های 625 و 580 قبل از میلاد بر می گزیند.

او پیام های خداوند را به مردم منتقل می سازد ولی از آنجا که مردم آنها را نمی پسندند با او به دشمنی می پردازند زیرا او از آنان می خواهد که از گناهان خود و شرارت دست بردارند وی به مردم هشدار می دهد که خداوند لشکری از سرزمین شمال می فرستد تا آنان را مجازات کند و همین گونه نیز می شود.



مهر 87