نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

کله پرباد ودیوار

الف‌ ـ بنابر روایت قرآن از خلفت انسان، فرشتگان دربار الهی برکار خداوند خرده گرفتند که چرا خدای متعال انسان خون ریزی را باید خلق کند. اگر هدف تسبیح و عبادت است که ما به این کار مشغول هستیم. خداوند به معترضین خلقت انسان فهماند که نسبت به هدف خلقت و ماهیت موجود جدید الخلقه آگاه نیستند. خداوند بر خلقت خود احسن گفت و تبریک فرستاد. و انسان را با صفت خلیفه الله مورد لطف قرار داد. بدینسان کسی بر کره خاکی قدم نهاد که گل سرسبد خلقت بود. اما هر چه از آن زمان به بعد در تاریخ جلوتر آمدیم دیدیم که این انسان براستی عجب معجونی است. تاریخ در ویترین خود کسانی را به نمایش گذاشت که همه را به شک انداخت تا جائیکه با تردید و حیرت گفتیم  آیا معنی خلیفه خداوند بر زمین بودن و احسن الخالقین همین است؟! پیامبران و اولیاء و عقلاء و عرفاء و امثال آن با تذکرهای خود ما را متوجه خطایمان کردند که اگر انسان احسن الخالقین است بعد از آن هم مورد توجه قرار گیرد که اسفل السافلین هم دارد!هدیناه النجدین اما شاکراً و امّا کفوراً هم دارد، انه طغی ان رَاه استغنی هم هست. رسیدن به مقام آدمیت سهل و ساده نیست با ادعا و شعار و تبلیغات و اینترنت و ماهواره و روزنامه و امثال آن میسر نمی شود. حالا شما هر چه رشوه بدهید که شما را به این صفت تایید کنند فایده ای ندارد، اصلاً تایید زمینی نمی خواهد، تایید الهی می خواهد.
ب ـ وقتی به پیامبر و اهل بیتش و اصحابش و تربیت یافتگان مکتب و مرام آنها نگاه کردیم بسیار امیدوار شدیم، بالاتر از آن انسانهایی را دیدیم بی ادعا که از دین و مذاهب نیز بی خبر بودند،ولی در انسانیت و مراحل آدمیت به جایی رسیده بودند، باز امیدمان دو چندان شد.
ولی زمانی ذوق زده شدیم و از خوشحالی فریاد برآوردیم و «وَجدتُ، وَجدتُ»؛ یافتم، یافتم گفتیم، که چشممان به جمال آدمی در صف سیاستمداران نیز روشن شد! شنیده بودیم که چرچیل از قبرستانی می گذشته روی سنگ قبری نوشته بود در اینجا سیاستمدار صادقی آرمیده است. چرچیل سری تکان داد و گفت برای اولین بار است که می بینم دو نفر در یک قبر خوابیده اند. سیاستمدار و صادق و راستگو! این سخن که از گذشته دور در حافظه داشتیم باعث بدبینی ما به عالم سیاست و سیاستمداران بود و سالها و روزها شواهد زیادی در تایید حرف چرچیل می دیدیم و می شنیدیم.
اما سیاستمدار حکیمی است که دل به پست و مقام نبندد و در صدد تداوم حکومت به هر قیمتی نیست و به تعبیر قرآن به دنبال «علّو و استعلاء» بزرگی یافتن و برتری جوئی نیست. خود را بی نیاز از اندیشه و فکر و مشورت دیگران نمی داند، حسود و کینه ورز نبوده، قانونگرا و تابع محض قانون است.
لجوج نبوده، راستگو و درستکار است. و در یک کلمه «کله ی پرباد»ندارد.کله ی پرباد برای شکستن هردیواری آن هم محکمترین دیوارها کفایت نمی کند. چنین سیاستمداری بی لنگر است.

مضطر

الف ـ اضطرار به وضعیتی گفته می شود که خطاب تکلیفیه شرعی که گناه و عقاب بر عصیان آن مترتب است را از فرد مکلف ساقط می کند. شارع مقدس برای مضطر تعریف مشخصی ارائه نداده است ولی متشرعه و فقهاء در تعریف آن گفته اند مضطرکسی است  که بر جان خودش بترسد به گونه ای که اگر شی حرام را نخورد یا ننوشد ممکن است بمیرد یا دچار مرض شود یا بیماری او تشدید شود یا مبتلا به ضعف شدید جسمانی شود و یا اینکه موجب ضرر و زیان به نفس محترمه دیگری شود  مثل زن حامله یا شیرده که موجب ضرر به جنین یا طفل شود. در چنین شرایطی فرد مضطر برای خوردن و نوشیدن حرام مثل حیوان حرام گوشت و یا میت و مردار مجوز شرعی دارد..
ب ـ مشابه با چنین وضعیتی زمانی است که فرد تحت اجبار و اکراه صاحب قدرت و یا سلطه شخصی دیگر. کاری از او خواسته شده باشد، مثلاً فرد زیر تهدید و اجبار وادار به نوشیدن و خوردن شی حرام یا فعل دیگری باشد یا در شرایطی باشد که نفس محترمه یا مال و آبروی دیگری در خطر و زیان باشد. برای مثال اگر فرد مکلف زیر سلطه و اجبار از انجام کار خواسته شده سرپیچی کند خود یا دیگری مورد تهدید جانی و مالی و یا از بین رفتن آبرو و حیثیت باشد وضعیت کنونی با مورد اضطرار مشابهت فراوان دارد..
ج ـ حدیثی از امام صادق (ع) روایت شده است که : «خداوند برای انسان مضطر در حالی که قوام جسمی او به خوردن شیء حرام باشد آنرا مباح کرده است. همچنین مرحوم صاحب جواهر از علمای بزرگ شیعه گفته است: «ترس از صدمه به خود یا دیگری که مجوز خوردن و نوشیدن شیء حرام است در صورتی است که نفس محترمه باشد مثل ترس زن حامله بر جنین یا زن شیرده بر طفل یا ترس از بی آبروئی نفس محترمه یا از بین رفتن مال او یا ضررهایی که عرفاً خارج از تحمل باشد در این صورت حفظ جان و آبرو و مال واجب است ولو آنکه با خوردن و نوشیدن شیء حرام باشد.
دـ حد و میزان و چهارچوب ضرورت چیست؟ اگر به موارد و مثالهای ذکر شده توجه شود فلسفه چنین جوازی از طرف شارع حفظ نفس و مال و آبروی خود و یا دیگری است و چنین جوازی نباید به مرز «..بغی.» یعنی ارتکاب حرام بدون ضرورت و «عاد» یعنی تجاوز از نیاز مبرم فرد باشد به دلیل آیه قرآنی: «من اضطر غیر باغ و لاعاد فلا اثم علیه» یعنی اگر انسان مضطر بدون بغی و زیاده روی فعلی را انجام دهد بر او گناهی نیست..
ه ـ آیا در شرایط اضطرار فرد مضطر می تواند به دلیل حرام بودن خوردنی و نوشیدنی غیر حلال از خوردن  و نوشیدن امتناع کند و خود و یا دیگری را به خطر اندازد؟ آیا چنین کاری پرهیزکاری و تقوی پیشگی است؟
روشن است چنین فردی که موجبات هلاکت خود را فراهم ساخته است از مصادیق مخالفت با آیه قرآنی است «ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» یعنی موجبات هلاکت خود را فراهم نکنید.
نکته دیگر اینکه آیا اضطرار و اکراه و تحمیل می تواند مجوز اعتراف و اقرار فرد بر ضرر خود و یا دیگری باشد؟ آیا قاعده اضطرار و «الضرورات تبیح المحظورات» کاربرد سیاسی و اجتماعی نیز دارد؟