نامی که این روزها در صدر اخبار رسانه ها از جمله رادیو و تلویزیون ،نشریات و اینترنت قرار گرفته (ویکی لیکس) است سازمان بین المللی که وب گاه خود را در سال 2006 توسط انتشارات (سان شاین) راه اندازی نمود. یک سال بعد اعلام کرد که یک میلیون و دویست هزار مدرک در اختیار دارد. بنیان گذار آن در کشور سوئد یک استرالیایی تبار به نام ژولین آسانژ است که سابقا یک هکر رایانه بوده و امروز با کمک همکاران وکیل و حقوقدان خود به چنین فعالیت فاش سازی های اینترنتی از سازمان های دولتی دست زده است.
اولین واکنش بر علیه او، اضافه شدن نام وی در لیست قرمز (اینترپول) پلیس بین المللی به اتهام آزار و اذ یت جنسی است. آنان قبلا 92 هزار سند سری ارتش آمریکا در جنگ علیه افغانها از سال 2004 تا سال 2010 را افشا کرده بودند با اینکه سایت آنها مورد حمله دولت آمریکا قرار گرفته توانستند از طریق نشریات مشهور نیویورک تایمز، گاردین بریتانیا، اشپیگل آلمان، ال پاس اسپانیا ولوموند فرانسه 250 هزار سند را از اسنادوگزارشهای طبقه بندی شده وزارت امورخارجه به صورت همزمان منتشر کنندوممکن است به زودی اسناد دیگری نیز افشا کنند. مدعی هستند منبع انها افسر 23 ساله آمریکائی به نام بردلی مننینگ است که به رایانه های امنیتی ارتش آمریکا دسترسی داشته است. آیا چنین چیزی امکان پذیراست؟ آیا فعالیت آنان یک افشاگری واقعی است؟ یا سناریوی از پیش تعیین شده در چارچوب جنگ روانی است؟ اگر چنین باشد با هدایت چه کسی یا چه دولتی و با چه انگیزه و هدفی صورت گرفته است؟ آیا به صحت اطلاعات آنان می شود اعتماد کرد؟ موضع کشورها و سیاستمدارانی که در این افشاگری از آنها نام برده شده چیست؟و دهها سوال دیگر که قابلیت طرح شدن را دارند. این اولین بار نیست که در سازمان های دولتی و امنیتی آمریکا و یا کشورهای دیگر رخنه ایجاد می شود.
دانشجویان پیرو خط امام با تسخیر لانه جاسوسی و با هنرمندی بسان قالی بافهای ایرانی مدارکی که از دستگاه خردکن عبور داده شده بود بازسازی کرده و فعالیتهای غیر قانونی آمریکا در ایران را افشا کردند. البته جعل سند و انتشار اخبار با هدف گذاری سیاسی در چارچوب فعالیتهای روانی علیه کشورهایی که متخاصم نامیده می شوند از روشهای معمول است که در مراکز و ستادهای امنیتی طراحی و اجرا می شود.
فعالیت ویکی لیکس نشان می دهد که ما وارد مرحله تازه ای از تاریخ شده ایم که مرزهای اعتباری و ساخته شده جابجا و یا کمرنگ شده اند .حوزه پنهان کاری محدود و دامنه شفافیت توسعه یافته است شاید روزی برسد که سیاستمداران چیزی برای پنهان کردن نداشته باشند ،همانطور که از خصوصی ترین زوایا و اندیشه سیاستمدارانی که بیش از هزار سال پیش می زیستند امروز آگاهی کامل داریم. پیشرفتهایی که بشر امروز به آن دست یافته است مفاهیم زیادی را در حوزه های مختلف دچار تحول کرده است، همانطور که مفهوم جنگ در کتاب (جنگ و ضد جنگ) اثرآلوین تافلر معنای جدیدی یافته، واژه های امنیت ملی، جاسوسی، منافع ملی، سانسور، مرزهای جغرافیائی و امثال آن نیز متحول شده اند. زمان و سرعت چالش اساسی پیش روی سازمان های دولتی و انسان امروز است که سایه سنگین خود را بر همه چیز گسترانیده است.
ویکی لیکس هر چه باشد به ما تصویری کمدی و طنز آمیز از سیاستمدارانی
نشان می دهد که در عین مضحک بودن بسیار قابل ترحم هستند. به ما نشان می دهد که پرده
بین صداقت و دروغ ،نفاق و راستی در سیاست بسیار نازک است.
بررسی محتوایی آنچه ویکی لیکس افشا کرده است برای کسانی که می خواهند
با سیاست تعقل و خردورزی کارها را تدبیر کنند بسیار ضروری است ،خصوصا برای ما که در
حساسترین نقطه جغرافیائی جهان زندگی می کنیم. اگر تاریخ را می توان تغییر داد ولی
جغرافیا ثابت است.
دغدغههای جهان غرب علیالخصوص آمریکا که نقطه تلاقی آن با روسیه است عبارت از : جنگ علیه ترروریسم، مقابله با بنیادگرایی اسلامی، امنیت اروپا و جهان، تثبیت بازار انرژی، مبارزه با گسترش سلاحهای کشتار جمعی و نزاعهای قومی و مذهبی خصوصا ً در خاورمیانه است. حل و فصل همه این مسائل بدون همکاری روسیه شاید امکانپذیر نباشد؛ از اینرو غرب به دنبال جذب روسیه در نظام تکقطبی به سرکردگی آمریکا است. روسیه و بازیگران کاخ کرملین به خوبی از این موضوع آگاهند، ازاینرو میدانند چگونه با کارتهایی که در دست دارند بازی کنند. آنان نیز آرزوهایی در سر دارند که بدون همکاری غرب خصوصا ً آمریکا قابل اجرا نمیبینند. تحلیل رفتار مردان کرملین در عرصه بینالمللی با در نظر گرفتن این موضوع و نحوه ی حکومتداری آنان واضحتر خواهد بود.
بوریس یلتسین که به اتحاد جماهیر شوروی پایان داد می خواست دو نقش "قیصر و دموکرات" را با هم بازی کند. یلتسین که اتحاد جماهیر شوروی را از گورباچف به ارث برده بود و روسیه را که از عصر کمونیسم خارج شده بود وارد نظام بینالمللی کرد که دیگر جایگاه گذشته خود را نداشت. وی در بخش دوم ریاستش بر کرملین عضو باندی متشکل از اعضای خانواده و تعدادی از ثروتمندان تازه به دوران رسیده شده بود که رهبری واقعی آن با دختر کوچکش به نام "تاتیانا" بود. خود وی در کتاب خاطراتش به عشق و علاقهاش به وی و نقش دخترش به صراحت اشاره دارد. هرچه به سالهای پایانی دهه 90 میلادی میرسیم روسیه عمیقا ً درگیر مشکلات اقتصادی و مالی و اجتماعی میشد. از ارزش" روبل" پول روسیه به شدت کاسته شده بود. کارگران که ماهها حقوق دریافت نکرده بودند در اعتصاب به سر میبردند و میزان خودکشی بر اثر یاس و نومیدی بالا بود. باند حاکم به رهبری تاتیانا به دنبال جانشین برای پدر خود بود که ادامه حکومت و امنیت ثروتهای بادآورده آنان را تضمین کند.
چند چهره سیاسی، بازیگران بالقوه این نقش بودند اما همه آنان به صحنه آورده شدندتا بیحیثیت و مفتضح شوند زیرا باند حاکم و شخص یلتسین در آنان نوعی روحیه مستقل دیده بودند و به آنان اعتماد نداشتند. یلتسین، رهبری که با تلاش و کوشش فراوان همه قدرت را در قبضه خود گرفته بود حالا خود گروگان در دست حاشیه خود شده بود. چهرههای گمنامی که او بالا کشیده و بر صدر نشانده بود به رهبری دخترش تمکین کرده بودند، شاید این موضوع قصه تکراری باشد که بارها در تاریخ رخ داده است. مردانی که با بالا رفتن سن و مریضی وناتوانی زندانی قدرت و سلطهای میشوند که خود ساختهاند و از درون آن زندان باید نظارهگر آن باشند که اطرافیانش برای او چه تصمیم خواهند گرفت، زمانی که وی تمام آبرو و حیثیت خود را بر باد رفته میبیند. یلتسین و باند حکومتی او که از ساختن روسیه جدید عاجز بودند به سیاست تغییر مستمر دولت روی آورد، شاید از این راه حضور سیاسی خود را اثبات کند. وی در دوران رهبری خود هفت بار نخستوزیر، هفت بار رئیس سازمان اطلاعات (FSB)، شش بار دادستان عمومی و سه بار وزیر امور خارجه را عوض کرد.
در سالهای پایانی رهبری او مسئله اصلی او و باند حاکم تعیین جانشین وی بود که میراث او و ثروت و سلطه خانواده و حاشیه ی او را حفظ کند. آنانی که میتوانستند با آمدن به صحنه حذف شدند. تا اینکه مردم نام "پوتین" را شنیدند؛ تا آنزمان کسی او را نمیشناخت، از او چیزی نمیدانستند. ماههای پایانی دهه 90 میلادی از طرف یلتسین به نخستوزیری رسید و چند ماه بعد در روز تحویل سال جدید مردم استعفاءنامه ی یلتسین را شنیدند و رهبری پوتین اعلام شد. انگار همه اینها هدیه سال نو برای مردم روسیه بود. قبلا ً همه زمینهها فراهم شده بود، انتخابات مجلس دوما، حمله دوم به چچن و انجام چندین عملیات بمبگزاری در مسکو و بزرگنمایی مسئله ناامنی و راهاندازی حزب جدید هوادار پوتین به نام وحدت، همه اینها راه را برای انتخاب پوتین هموار ساخت.
استعفاء و رفتن یلتسین شبیه عملیات نظامی مخفی برنامهریزی شده بود. رفتنی از سر اجبار و ضرورتهای سیاسی که در آن "تاتیانا" دختر یلتسین نقش کلیدی داشت.
رفتار پوتین و نشان دادن وفاداریش به خانواده یلتسین عامل اصلی در انتخاب او به عنوان خلیفه و جانشین یلتسین بود. وی نشان داده بود که مردی عاقل و پراگماتیک و عملگراست. از طرفی وی به نسبت سیاستمداران شوروی جوان بود، مردی در سن 47 سالگی ویلتسین سیاستمداران جوان را دوست میداشت. وی زمانیکه در سنپطرزبورگ در نقش معاون حاکم آنجا بود مواضع لیبرال داشت، کما اینکه نسبت به ارباب خود بسیار وفادار بود و در مسئله مبارزه با مفاسد اقتصادی وی که رئیس سازمان اطلاعات بود رئیس سابق خود را به پاریس فراری داد و در آنجا در حمایت مأموران خود قرار داد، کاری که موجب خوش آمد یلتسین و حلقه اطراف او بود. نگاه بازیگران کرملین نسبت به قانون اینگونه است.
در لحظه حساس سیاست، یلتسین اداره روسیه را به پوتین واگذاشت و پوتین امروز در مسیری گام مینهد که راهی طولانی برای طی کردن در آینده دارد. بنا بر ضربالمثل فارسی "علف باید به دهان بزی خوش بیاید." و به دهان یلتسین، پوتین خوش آمد و به دهان پوتین مدودف خوش آمده است و این چرخه "بزی و علف" همچنان ادامه دارد. تفصیل این ماجرا بسیار آموزنده است و تاریخ برای عبرت و بصیرت است.
الف ـ زمانیکه سناتور گمنام دمکرات باراک حسین اوباما در سالهای 2007 و 2008 با سخنرانیهای سحرانگیزش بانوی اول سابق ایالات متحده آمریکا خانم کلینتون از حزب خودی و رقیب جمهوریخواهش یعنی مک کین، با سوابق حضور در جنگ ویتنام و اسارت در جنگ را پشت سرگذاشت، عده ای ناباورانه اعلام کردند ممکن نیست این سیاستمدار نسبتا جوان رنگین پوست بتواند دراتاق بیضی شکل کاخ سفید جای بگیرد.اما بیش از 80 درصد از رای دهندگان، وی و شعار تغییر او را برگزیدند. محافظه کاران آمریکائی در بدترین وضعیت سیاسی خود در دهه گذشته قرار داشتند. حمایت بیش از 65 درصدی رای دهندگان از او پس از پیروزی از میزان آراء او نیز بیشتر بود.و این حکایت از حمایت جمعی از رای دهندگان جمهوریخواه از او بود. اما در نظامهای مبتنی بر آرا مردم، سیاستمداران باید آمادگی چشیدن طعم تلخ شکست را در هرانتخاباتی داشته باشند.زندگی در هول و هراس و ما بین خوف و رجا ویژگی عمده زندگی سیاستمدارانه است. سیاستمدارنی که باید برای مردم خود رفاه و امنیت ارمغان آورند ولی خود همیشه در معرض قضاوتهای مردمند، گاهی ازمردم نمره قبولی می گیرندوزمانی نیزمردودمی شوند.اوباماودوستان دمکراتش می دانند پس از 20 ماه از پیروزی بزرگ، حمایتهای مردمی از آنان سیر ترولی پیدا کرده و طبق نظرسنجیها از 65 درصد به کمی بیش از 40 درصد سقوط کرده است. ب ـ دمکراتهای آمریکائی به طور استثنائی ریاست جمهوری و اکثریت مجلس نمایندگان و مجلس سنا را با هم دارند، اگرچه رای طلائی 60 کرسی سنای آنها مدت کوتاهی نپائید و به 59 کرسی رسید، ولی اکثریت ازآنهاست.تاچندی دیگرانتخابات میاندوره ای برگزار می شودکه درحکم همه پرسی برای سنجش رضایت عمومی از برنامه های دولت و نظرسنجی برای انتخابات ریاست جمهوری بعدی خواهد بود. وضعیت نابسامان اقتصادی آمریکا، دو برابر شدن نرخ بیکاری، فشار سنگینی بر خانواده های آمریکائی وارد نموده است، سیاستهای ضد جنگی اوباما جهت مخالف گرفته است اگر جنگ عراق" جنگ بوش "نامیده می شد. جنگ افغانستان "جنگ اوباما" نامیده می شود.
اینها از جمله عوامل نارضایتی رای دهندگان است که برای اوباما کابوس و برای حزب دمکرات چالش بزرگ است. انتخابات ریاست جمهوری سال 2012 نیز در پیش است از اینرو انتخابات میان دوره ای بزرگترین عقبه حزب دمکرات است. انتخاباتی که بر سیاستهای خارجی آمریکا تاثیر تحول گرایانه خواهد داشت.