سال جدید
خبرت هست که مرغان سحر می گویند
آخرای خفته، سر از خواب جهالت بردار
سعدی در توصیف بهار در مصراع بالا یکی از وظایف بهاری را بیداری دل و کسب بصیرت و دانش و بیداری از جهالت و غفلت می داند پس سال جدید با آگاهی بیشتر و فهم صحیح تری از خود و جامعه و مسائل آن بهتر خواهد بود.
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
باز سخن از بیداری و دوری از غفلتهاست که نتیجه آن پرهیز از حسرت و پشیمانی است.
مژدگانی که گل از غنچه برون می آید
صد هزار اقچه بریزند درختان بهار
سال جدید با امیدواری به رویش و شکوفا شدن بذرها و گل دادن غنچه ها زیباتر خواهد بود.
پاک و بی عیب خدایی که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار
ایمان داشته باشیم که تقدیر و اراده الهی بر همه وجود و هستی محیط است، این ایمانی است که شکوفاکننده و ثمربخش و مفید خواهد بود.
تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او
همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار
باز گفتگو از رحمت و کرم و لطف الهی است که جهان هستی را زیبا کرده است.
سعدیا راست روان گوی سعادت برند
راستی کن که به منزل نرود کج رفتار
صد
یقین کسانی هستند که گفتارشان راست و مطابق با عقیده و باورهایشان است. از
نفاق و کذب و دروغ و ناراستی بدورند. سال جدید با راستگویی و پندار و
کردار راست بهتر خواهد بود، اگر اندیشه کنیم. سعدی در جای دیگر می فرماید:
یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد
مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست
اما
نصیحت و توصیه و سخنرانی راهگشا نخواهد بود، زیرا بهار فصلی است که طبیعت
در سخن و کلام و تسبیح است و ما باید شنونده باشیم، اگر بفهمیم
کوه و دریا و درختان همه در تسبیح اند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
اگر کار به سخنرانی نیست پس به چیست؟
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست
امام صادق (ع) فرمود مردم را با اعمالتان دعوت کنید نه با گفتارتان هیچ اندیشیده ایم فائده اینهمه گفتن و تبلیغات و هیاهو چیست؟
پند بردار ز شعرم نه عبارت که مرا
غرض از شاعری اظهار سخنرانی نیست
سعدیا در خوشاب سخن ارزان مفروش
که کم از در گرانمایه عمانی نیست
صورتحساب نوروز
در جهان ادب و عالم عقل و علم، تکرار امری بیهوده و ملالآور است. اما احساس انسانی، طبیعت و جامعه به "تکرار" نیازمندند. نوروز که جشنی ملی است هر سال تکرار میشود اما تکراری که هر بار طراوتی دیگر دارد، زیرا نوروز محصول امری قراردادی یا اجتماعی نیست بلکه میوهی واقعی دگرگونی و نو شدن و جشن گرفتن طبیعت است. جشن شکفتن و شور زادن و سرشار از هیجان هر آغاز است.
نوروز یادآور خویشاوندی انسان و طبیعت است. موجودی که در پروسه تکامل ابتدا از آب و خاک زاده شد و امروز در قلهای است که به روح الهی دمیده شده در خود افتخار میکند.
تکرار هر ساله نوروز، به ما یادآوری میکند که ما ملت ایران نیز با پیوستگی و توالی نسلها، هزاران سال تکرار شدهایم تا "ما" شدهایم. نوروز هر سال جشن گرفته شده است. عجیب نیست اگر تصور کنیم پدران و مادران ما زمانیکه اسکندر چهرهی این سرزمین را به خون ملت رنگین ساخت و یا عدهای پیرو مکتب خلفای اموی ملت ما را تحت نام دین به شهروندان درجهی دوم تبدیل ساخته و بر آن نقش "موالی" حک کرده بودند، و یا زمانیکه مغول و قوم خونخوار او سوختند و کشتند و بردند و در همهی این مصیبتها از دیروز تا امروز نوروز را جشن گرفتهاند. نوروز همه وقت عزیز بوده است در چشم "مغان" و "موبدان"، مسلمانان و شیعیان، آیة الله و مقلد و عامی و خواص و فرهیخته و دانشگاهی، سنتی و متجدد و امروز این سنت ملی و نژادی چنان با ایمان مذهبی در آمیخته است که از زمان صفوی رسما ً یک شعار شیعی گردید، تا جاییکه حتی با عاشورا نیز جمع میکردند. نوروز فرصت پیوند با طبیعت است، فرصت غبارروبی از جان، دعوت به صلح و صفا و گذشت و آرامش است در عین حال فرصت اندیشیدن و تدبر و محاسبه است، "صورتحساب نوروز" اندیشیدن در عمر رفته خود، جامعه و ملت است. تدبر در عیب و کژیهاست. بازگشت به اصلاح امر و همراهی با سنت الهی است. نوروز تفکر در رفتهها و ماندههاست. تدبر در آمدنها و شدنهاست. به راز آزادی و عدالت پیبردن است. نوروز جشن سبز طبیعت است.
یکی اززیباترین مرثیه های ادبیات فارسی نه بیت ،سروده ایرج میرزااست.
دیوان ایرج میرزا به اهتمام دکترمحجوب ص 166 .
رسم است هر که داغ جوان دیده دوستان / رأفت برند حالت آن داغدیده را
// یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا / وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را //
آن دیگری بر او بفشاند گلاب وشهد / تا تقویت کند دل محنت چشیده را //
یک جمع دعوتش به گل و بوستان کنند / تا برکنندش از دل، خار خلیده را //
جمع دگر برای تسلای او دهند / شرح سیاهکاری چرخ خمیده را //
القصه هر کس به طریقی ز روی مهر / تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را».
«آیا که داد تسلیت خاطر حسین ؟/ چون دید نعش اکبر در خون تپیده را //
آیا که غمگساری و انده بری نمود // لیلای داغدیدهی زحمت کشیده را //
بعد از پدر دل پسر آماج تیر شد // آتش زدند لانهی مرغ پریده را //