نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

خواب اول (قسمت اول

 
بابلی ها پس از پیروزی بر قوم یهود (یهودا) دانیال را به سرزمین بابل تعبید می کنند.درآنجا دانیال و سه نفر از دوستان و ی انتخاب  می شوند تا"بنو کد نصر "پادشاه بابل را خدمت کنند. دانیال به دلیل اینکه از عهده تعبیر خوابی که پادشاه دیده بود بر می آید؛ به مقام والایی در حکومت بابل منصوب می شود. بنو کد نصر در سال دوم سلطنتش خوابی دید و چنان وحشت کرد که دوباره نتوانست بخوابد همه منجمان و جادوگران ، طالع بینان و رمالان خود را احضار کرد تا خوابش را تعبیر کنند او گفت حکم من اینست که اگر به من نگویید چه خوابی دیده ام و تعبیر آن چیست؛ دستور می دهم شما را تکه تکه کنند و خانه هایتان را خراب کنند. ولی اگر خواب و تعبیرش را بگویید به شما پاداش و انعام می دهم و عزت و افتخار می بخشم .حال بگویید چه خوابی دیده ام وتعبیرش چیست؟ آنان گفتند اگر پادشاه خواب خود را نگوید چگونه آنرا تعبیر کنیم شاه گفت شما به دنبال فرصتی هستید تا از حکم من جان سالم بدر برید.
حکیمان گفتند در تمام دنیا کسی پیدا نمی شود که بتواند این خواسته پادشاه را انجام دهد. خواسته شما ناممکن است. هیچکس جز خدایان نمی توانند به شما بگویند چه خوابی دیده اید خدایان هم با انسانها زندگی نمی کنند تا از ایشان کمک بگیریم. پادشاه وقتی اینرا شنید دستور داد تا همه آنها را قتل عام کنند که در میان آنان دانیال و دوستانش نیزبودند. دانیال نزد رییس جلادان پادشاه رفت و ماجرا را از او شنید، سپس نزد پادشاه رفت و از او مهلت خواست تا خواب او را تعبیر کند. همان شب در رویا آن راز بر دانیال آشکار شد و او خدای آسمانها را ستایش نمود. او به نزد پادشاه برده شد. پادشاه به دانیال گفت: آیا تو می توانی بگویی چه خوابی دیده ام و تعبیرش چیست ؟دانیال جواب داد: هیچ حکیم، منجم، جادوگر و طالع بینی نمی تواند این خواسته پادشاه را به جاآورد ولی خدایی در آسمان هست که رازها را آشکار می کند او آنچه را که در آینده می باید اتفاق بیفتد از پیش به پادشاه خبر داده است .خوابی که پادشاه دیده، این است :ای پادشاه وقتی در خواب بودید، خدایی که رازها را آشکار می سازد شما را از آنچه که در آینده اتفاق خواهد افتاد  آگاه ساخت اما این خواب از آن جهت که از دیگران داناترم بر من آشکار نشد بلکه از این نظر بر من آشکار شد تا پادشاه از تعبیر آن آگاه شوند." ای پادشاه در خواب مجسمه بزرگی را دیدید که بسیار درخشان و ترسناک بود سر این مجسمه از طلای خالص ، سینه و بازوهایش از نقره ، شکم و رانهایش از مفزغ، ساقهایش از آهن، پاهایش قسمتی از آهن و قسمتی از گل  بود. در همان حال که به آن خیره شده بودید، سنگی بدون دخالت دست انسان از کوه جدا شد و به پاهای آهنی و گلی آن مجسمه اصابت کرد و آنها را خرد نمود سپس مجسمه، که از طلا و نقره و مفرغ و گل و آهن بود، فرو ریخت و به شکل ذرات ریز درآمد و باد آنها را مانند کاه پراکنده کرد بطوری که اثری از آن باقی نماند. اما سنگی که آن مجسمه را خرد کرده بود کوه بزرگی شد و تمام دنیا را در برگرفت خواب این بود اما حال تعبیر آن :


زائوودوقابله

سخن بر سر بهداشت و درمان یا روز پرستار نیست. موضوع راجع به نقد ضرب المثلهای رایج در زبان فارسی هم نیست، مانند آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک. یا دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند و ده درویش در یک گلیم بخسبند. امروزه شاید دو آشپز با مشورت هم آش بهتری درست کنند. یا دو پادشاه که سهل است چند پادشاه و یا رییس جمهور نیز ممکن است زیر یک سقف جمع شوند، که می شوند. یک زائو و دو قابله استعاره سیاسی برای تحلیل اوضاع اجتماعی که آبستن حوادثی است نیز نیست، زیرا برای تحلیل جوامع به علم و دانش نیاز بیشتری هست تا بهره گیری از استعاره و استفاده از ضرب المثل و شعر و ادبیات. یک زائو و دو قابله حکایت انسان امروزی است که در تضاد بین دو نیرو و دو قابله در درون خود در تعارض درونی است. انسانی که اگر در لباس سیاستمدار یا مدیر و امثال آنست، نمی تواند بین منافع شخصی و وظائف اداری و تامین منافع ملی و مردم رابطه صحیحی برقرار کند. لذا فرزند چنین زائویی ناقص الخلقه است. می گویند، مرحوم علامه حلّی زمانیکه می خواست راجع به نجاست یا طهارت آب چاه فتوی دهد، چاه خانه خود را مسدود کرد تا تحت تاثیر منافع شخصی خود در زمان صدور فتوا قرار نگیرد. مسلما وی مشکل دو قابله را به نحوی مناسب حل کرده بود و پای بر سر خواسته های شخصی خود گذاشته بود تا درست بیندیشد و فتوی دهد. این یک مثال بود. ولی همه ما اسیر دو قابله هستیم! خداوند در قرآن فرموده است ما انسان را در (احسن تقویم) خلق کردیم (ثم ردد ناه فی اسفل السافلین) یا قرآن فرموده : انا هدیناه النجدین اما شاکرا و اما کفورا) ما دو راه را به انسان نشان دادیم اینکه شاکر یا کافر شویم تابع اختیار و اراده ماست. هنر قابله گی ما نسبت به زائوی وجودمان بخش مهمی از توانایی های هر شخص نسبت به مهار کردن نفس امّاره است ،اما این دو، بسته به توانایی هر شخص متفاوت است ،اینکه ما میخواهیم با دوقابلگی درونمان مقابله کنیم یا نه و!بستگی کامل به آموزه های دینی صحیح ما دارد،زیرا از پس این خواسته است که نتیجه ی دو قابلگی درون، فرزند کامل و رشید است و یا موجودی ناقص الخلقه!؟.

گوریل درون

کازانتزاکیس خالق آثاری همچون زوربای یونانی ،مسیح بازمصلوب وآخرین وسوسه مسیح که ممدوح مرحوم دکترشریعتی نیزقرارگرفته جمله ائی داردکه :"دردرون هرکدام ازماگوریلی آماده نعره کشیدن است."مشابه این جمله باتعابیرشیطان درون ،نفس اماره ،اژدهای نفس وامثال آن دربیانات بزرگان دینی وعرفانی وادبی خودمان نیزهست.این اژدهای نفس یاگوریل درون یاهرچه آنرابنامیم ،درهمه انسانهاازهرنژادومذهب وطبقه ائی هست. همزادماست. نتیجه فرایندتربیت درانسانهابایدمنجربه تضعیف ومحبوس شدن این گوریل ویااژدهای نفس شود.امااین فرایندمستعداینست تاسربزنگاهها شکنندگی خودرانشان دهد،آن زمان فاجعه بارخواهدبود."به هنگام ظهر،تاریکی وظلمت همه جارافراگرفت وتاساعت سه بعدازظهرادامه یافت.دراین وقت عیسی باصدای بلندفریادزد: ایلوئی ، ایلوئی ،لماسبقتنی ؟ یعنی خدای من ، خدای من ،چرامراتنهاگذاشتی ؟ " <انجیل مرقس باب 15 >. ظهرعاشوراکه آسمان تیره شد، نجوای سواری درخون غلتیده درکربلادرگوش تاریخ پیچید :" خدایاازتقصیر این قوم درگذر."اوحسین <ع> فرزندپیامبربود.وبدین سان ظلمت درنیمروزحکایت همه کسانی شدکه نان رابه تساوی می خواستندونوخواستگانی ازراه نرسیده دراین راه ، نان راربودندوخوردندوکرامت وآزادی رالگدمال کردند. برای به زنجیر کشاندن این  گوریل بایدنان ومسکن وآزادی رابا هم خواست .موانع رشدمعنویت وتعالی مذهبی ازسرراه برداشته شود. کوته بینان فرومایه یا همان لمپنها دستهایشان بسته  پاهایشان در بند و زبانهایشان کوتاه شود.و به فرموده مرحوم آخوند خراسانی ( ره ) «سنگ را کوچک برداریم که بتوانیم به هدف بزنیم .» ادعاهای متواضعانه برای اصلاح برخی از مفاسد و حل گرهی از مشکلات عملیاتی تر و عقلانی است ، تا اینکه بخواهیم باری را بر دوش خود بگیریم که وظیفه امام عصر (عج) و یاران و مردان و زنان هم پیمان اوست.

امام صادف (ع) فرمودند: « اگر می خواهی با یک بار نشست و برخاست ، بفهمی کسی عاقل است یا نه، در لابه لای گفتگوهایت با او اموری ر ا که محال و ناشدنی است ، ممکن جلوه ده ، اگر به انکار برخاست عاقل است و اگر آنرا تصدیق کرد احمق است.»