یکی از دوستان درخواست داشت با توجه به مسئولیت سابق من در سازمان ملی جوانان در مورد "جوانان و حوادث اخیر" مطالبی مکتوب کنم. اگرچه پرداختن به این مسئله نیازمند اطلاعات و دانش لازم است که از توان من خارج است، اما در پاسخ به درخواست آن دوست به قدر میسور آنچه را که دریافتهام بر ورق نگاشته و به اصطلاح کاغذ سیاه کردم. میدانیم در قرن گذشته جوانان دینامیسم دگرگونیهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و به تعبیری سازندگان جامعه در جهان بودند. آنان فاشیسم اروپایی و کمونیسم اروپای شرقی را ساختند و سپس آنرا ویران کردند. و بنابر تحقیقات خانم هیلاری پلکینگتون جوانان و جنبش زنان بیشترین نقش در تحولات و رخدادهای سیاسی دههی هشتاد شوروی داشتند که نهایتن به فروپاشی آن منجر شد.
هرچه از سنت به سمت مدرنیته گام برمیداریم و جامعه مرفهتر و صنعتیترمی شود. با جوانی، مفهوم و پیامدهای آن مانند شکاف و گسست معرفتی، هویتی و آرمانی بیشتر مواجه خواهیم بود. افزایش جمعیت جوانان، گسترش آموزش و مشارکت فزاینده خصوصن از طرف زنان در آموزش و بازار کار، افزایش بیکاری جوانان، گسترش فرهنگهای جوانان که بسیار قابل تأمل است، تأخیر در ازدواج و بچهدار شدن، شکلگیری انواع جدیدی از خانواده و تشکیل خانوار، افزایش طول عمر و درگیر شدن جوانان در مسائل جرم و جنایت، مواد مخدر و آشوبها و اعتراضات خیابانی و امثال آن از جمله عمدهترین مسائل جوانان است.
در مسائل مربوط به جوانان مفهومی تحت نام "بمبهای اجتماعی زماندار" وجود دارد که شخصی بهنام میتوس کستل آنرا بیان و توضیح داده است.
از طرفی آمارها به ما میگویند نزدیک به 70٪ جمعیت ایران زیر 30 سالگی است و بخش عمده آن زیر بیست سالگی است. معنای این سخن و تغییر در بافت جمعیتی کشور یعنی بازنشستگی و مرگ تدریجی نسل اول و جایگزینی نسلهای جدید. همچنین دههی90 شمسی زمان حضور نسل پنجم در صحنه جامعه ایرانی است که نیمی از آن با نسل چهارم و نیمی دیگر با نسل ششم همراه خواهند بود. این نسل شاید همان "بمب اجتماعی زمانداری" است که هنوز سوئیچ نخورده است.
5 نسل انقلاب:
الف- نسل اول : جوانان 20 تا 30 ساله دههی 50 شمسی که سالهای پیش و پس از انقلاب اسلامی صحنهی حضور آنان بود. آنها فرزندان روستائیان مهاجر به شهر بر اثر اصلاحات ارضی شاه و طبقات کارگر شهری،زاده رواج صنعت و در نتیجه مردمی ازطبقهی متوسط به پایین جامعه بودند. این نسل بسیار کنشگر، آرمانگرا و حداکثرخواه بود که پایهی اصلی انقلاب اسلامی را تشکیل میداد. همین نسل زمینهساز فروپاشی ساختار سیاسی و فرهنگی جامعه عصر پهلوی شد.
اکثریت این نسل هوادار رویکرد اسلامی بود گرایشهای چپ غیر مذهبی و ملی نیز کم و بیش در میان آنان دیده میشد. مدیران و فرماندهان و بدنه اصلی نظام اسلامی از میان همین نسل بود. یاران امام (ره) که از گاهوارهها در خرداد 42 به بهمن 57 رسیده بودند.
ب- نسل دوم : متولدین رژیم شاهنشاهی که دوران جوانی آنان در دهه 60 شمسی بود.
فضای سالهای جنگ، درگیریهای سیاسی در جامعه، زاده شدن بلوکبندیهای قدرت در نظام اسلامی و جناحبندیها و درگیریهای نظامی گروهکها با نظام و امثال آن را دیده و تجربه کردهاند. این نسل دید ایدئولوژیک و آرمانخواهانه داشت و بسیاری از آنان جان بر کف نهادند و به خیل شهدای انقلاب پیوستند. این نسل همانند نسل اول کنشگر بود ولی برخلاف آن بسیار کنشپذیر نیز بود. شاید نسل دوم انقلاب آسیبپذیرترین نسل بعد از انقلاب است. برزخ میان نسل اول و نسلهای بعدی. آثار تغییرات و ناهمدلیها در این نسل آشکارتر بود.
ج- نسل سوم: در دههی 70 شمسی به جوانی رسیدند. متولدین دههی پنجاه قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی. با گسترش فضای رسانهای و تجربه بازسازی فرهنگی و اقتصادی دوران سازندگی و مشاهدهی تحولات جنگ و بعد از آن این نسل آرمانخواهی خود را در فضای جغرافیایی بزرگتر از ایران و تا حدی جهانی تعقیب میکردند، از نظر تاریخی با دو نسل اول و دوم مفاهمهی کمتری داشت. بحث گسست نسلها و مسائل جوانان در همین دوره بیشتر مورد توجه دولتمردان قرار گرفت.
اگر نسل اول و دوم تا حدی ناهمدل بود ولی این نسل با دو نسل گذشته به مرز تضاد رسید. بعضیها این نسل را یکی از همان بمبهای اجتماعی زماندار تلقی میکردند که سوئیچ خورده بود. نخستین واکنش آنان حضور میلیونی در انتخابات 76 بود و تا حدی به صورت اعتراضات دانشجویی دوام یافت. آیا آراء آنان در خرداد 76 به نوعی مقابله با گفتمان نسل اول و مرزبندی با نسل دوم بود؟ تحلیل صحیح این مقطع از حرکت جوانان برای فهم مسائل بعدی و آینده بسیار مهم است.
د- نسل چهارم: در دههی هشتاد شمسی وارد 20 تا 30 سالگی شدهاندو متولدینی که بیشتر زاده ی بعد از انقلاب اسلامی بودند. گفتمان این نسل فاصلهی بیشتری با نسل اول و دوم داشت و تا حدی با نسل سوم خود را همراهتر میدید. در مرحلهی دوم انتخابات نهم ریاست جمهوری رفتاری مشابه خرداد 76 از خود نشان داد. این نسل آغازگر صفحهی جدیدی است که پر رنگتر و حداکثریتر از نسل سوم آنرا پیگیری می کند. با دستآوردهای جدید رسانه، ماهواره و اینترنت آشناتر است. طول و عرض خواستهایش وسیعتر ولی عمق کمتری از گذشتگان دارد،اما در عین حال پرخاشجوتر و برابریطلب خصوصن در زمینه جنسیتی است. انجمنها و تشکلهای خاص خود دارند و شبکهایتر از گذشته هستند.
ه- نسل پنجم: این نسل در دههی 90 شمسی وارد دورهی جوانی میشود. متولدین نظام جمهوری اسلامی هستند که بخشی از این دهه را با نسل چهارم و بخش دیگری را با نسل ششم همراه هستند. فاصلهی آنان از نسل اول و دوم انقلاب بیشتر و با آموزههای نسل سوم نیز در حال خداحافظی است. دختران این نسل بیشتر از نسلهای گذشته برابرخواه هستند. تظاهرات فرهنگی این نسل در چارچوب خواستههای خود پر رنگتر از گذشته است درخصوص پوشش ظاهری، ادبیات و علاقهمندیهای فرهنگی و مذهبی متفاوتتر از نسلهای پیشین هستند، تا جاییکه گاهی به مرز تضاد و تناقض میرسند.
بالا بودن سن ازدواج، مجرد ماندن و بحرانهای جنسیتی همچنین معضلات اقتصادی، بحث اشتغال و بیکاری و مسکن در این نسل بیشتر است. طغیانگرتر از گذشته هستند، کما اینکه از نظر سیاسی نوگراتر خواهند بود. انباشت مطالبات، رفتارهای نسنجیده، عدم درک درست و واقعی از هویت و موجودیت خواستههای آنان فنر آنان را تا مرز پریدن خواهد فشرد.
در مقابل سیاستهای فرهنگی و آموزشی رسمی ستیزهجویانهتر رفتار خواهند کرد. نمونههایی از همین نوع رفتار و شکلگیری فرهنگ و توسعه خواستههای شدیدن مادیگرا را در این دوره بیشتر شاهد هستیم. حتی در عرصه سیاسی طرفداران جریانات بیشتر طرفداران متوقع هستند و از طرفداران عقیدتی و ایدئولوژیک کمتر سراغ میتوان یافت. بنابراین مدل تحلیل ما از وقایع اخیر میتواند براساس تحلیل رفتاری جوانان شکل بگیرد. طرح مسائل مختلف از سوی همه اطراف درگیر میتواند قابل تأمل باشد ولی آنچه در صحنهی عمل در حال انجام است جوانان میباشند. درواقع جوانان متن مسئله و مسائل دیگر حواشی آن است. برنامهریزیها برای حل و اصلاح مشکلات نیز باید جوانان محور باشد خصوصن که بیش از 70٪ جمعیت را آنان تشکیل میدهند. کلانشهرها و شهرهای متوسط بیشترین تأثیر را از این نسل خواهند داشت. نسلی که با شمارش معکوس شبها را به صبح میرسانند.آیابایدمنتظرسیل بود؟
خواب و تعبیر و تفسیر آن جزء جدانشدنی از فرهنگ و باورهای انسانی است.
برای عدهای خواب ابزاری فرهنگی، سیاسی و عقیدتی است و عدهای با جستجو در خواب جواب از آینده میخواهند. در قرآن یوسف (ع) دانش تعبیر خواب دارد و در کتاب مقدس یهود، علاوه بر یوسف تعدادی از انبیاء بنیاسراییل از جمله دانیال صاحب چنین دانشی است. بنا بر گواهی هندوشاه در کتاب تجاربالسلف، ناصر خلیفهی بغداد دل در گرو عشق به "خلاطیه" دختر ارسلان بن سلیمان سلطان سلجوقی میبندد. دختر که برای گذاردن حج وارد بغداد شده بود شهرت زیباییش به خلیفه رسید و ناصر کسی را برای عقد وی فرستاد، دختر گفت: پدرم مرا به شوهر داده است، امیرالمؤمنین مهلت فرماید تا من از حج بازگردم و پیش پدر روم، طلاق از شوهر بستانم، آنگاه خلیفه کسی به پدرم فرستد، و مرا از او بخواهد.
ناصر برای دستیابی به او به حیلههای مختلفی متوسل میشود. مردی که مدعی تکیه زدن بر جایگاه پیامبر و خلفای راشدین است خود بدنبال ناموس دیگران و مصادره اموال و قتل و غارت است. تمدن عباسی بغداد چنین غوطهور در مرداب فساد و تباهی است. خلیفه که اینگونه است کارگزاران او در بلاد و شهرها چگونه باید باشند؟" الناس علی دین ملوکهم "مردم بر شیوه و دین پادشاهان خود هستند.
در کتاب تجارب السلف اثر هندوشاه آمده است که به خلیفه ناصر گفته شد که فقها، و طلبهی علم که در مدرسه نظامیه میباشند همه روز به شرب خمر و لواط و زنا مشغولند!!! ناصر که زیباچهره بود با لباس مبدل وارد نظامیه شد تا خود به حقیقت پی ببرد و بر او معلوم شد که بیشتر اهل مدرسه به منهیات و افعال حرام مشغولند. به دارالعماره برگشت و دستور داد تا فقهاء و طلاب از نظامیه بیرون کنند و نظامیه بغداد را به طویله اسبان و استران و استراحتگاه سگان تبدیل کنند.
خلیفهای که خود فاسد است، کارگزارانش غرق در منجلاب گناه هستند و مرکز فرهنگی و علمی او اینچنین است چگونه میتواند الگوی مناسبی برای زیست مسلمانی باشد؟ خلفایی که فرزندان پیامبر (ص) و شیعیان آنان را در محبس و تبعید و نظارت دائمی و انزوا و بایکوت اقتصادی قرار داده بودند، مدعی نیابت پیامبر و قوم و خویشی او را نیز داشتند. دستگاه خلافت عباسی مانندسلف خودخلفائ اموی هیچ قرابتی با پیامبر و تعالیم او نداشتند اما نان دین میخوردند و به نام او حکومت میکردند.
ناصر که از موضع تند خود علیه نظامیه و پیامدهای آن آگاه است متوسل به "خواب" میشود.
خواب ابزاری سیاسی و عقیدتی است برای چارهسازی مشکلی که بی تدبیری ایجاد کرده است. خلیفه شهرت میدهد که در خواب دیده است که بنیانگذار نظامیهی بغداد از او برای بستن نظامیه نزد پیامبر شکایت کرده است، و بدین ترتیب بدون هیچ نوع اصلاحی نظامیه با همان وضعیت بازگشایی میشود و بار دیگر "خواب" به کمک "سیاست" میآید برای لحظهای کوتاه گرهگشایی میشود.اماخواب راه حل نیست. و بار دیگر و با آمدن مغول طومار خلافت درهم پیچیده میشود. و با کمال تأسف دفع فاسد به افسد میشود.
بغداد زمانی دیگر نیز در عصر ما در سلطه صدام بود، مجسمه استبداد وحشی حزبی بعثی که آن نیز دفع فاسد به افسد شد، اما امید است دوباره به آغوش اسلام بازگردد و استقلال و آزادی واقعی خود را جشن بگیرد، روزی که آخرین سرباز آمریکایی دجله و فرات را واگذارد؛ همانگونه که خرمشهر به دامان ایران بازگشت و سربازان عراقی آنرا واگذاشتند، اما خرمشهر خونینشهر شد.ولی خواب خلیفه ی بعثی بغدادعلیه ایران تعبیرنشدوخردادماه حماسه ی ایرانیان شد.
عصر عبید "عصر دروغ واجب" و
عصر "دروغ مصلحت آمیز" است. دو قرن قبل از وی غزالی در نوشته های خود از
جمله کیمیای سعادت به شرح ارزش منفی و مطلق دروغ در نظام اخلاقی و ارزشی اسلام پرداخته
و فتوی به حرمت آن داده بود. اما
عصر او زمان صدر اسلام نبود که روابط بر اساس برادری دینی و غلبه ضابطه ها بر
رابطه ها و ترجیح ضوابط عمومی برروابط خصوصی سامان پذیرفته باشد.عصر"روابط
استبدادی " بودکه راستی وصداقت حرابه ائ در دست ستمگر بر علیه مظلومان بینوا
بود. لذا در کتاب کیمیای سعادت خود دروغ بر اساس مصلحت را جائز می شمارد، حتی آنرا
واجب دانسته و معیار اینگونه دروغ را دفع شروجلب خیر می داند. البته چنین معیاری عملا مرز دروغ و
راست را از میان بر می دارد.
در زمان عبید زاکانی که بنا بر پژوهش عباس اقبال وی <عبید>مدتی
نیز در کسوت وزارت بوده است، چنین فضایی حاکم بوده است و اگر تئوری دکتر همایون
کاتو زیان در کتابی راجع به خلقیات ما ایرانیان را مد نظر قرار دهیم تاریخ عمومی ایران
یکسره تاریخ استبداد فردی بوده است. عبید که منتقد اجتماعی است با نوشتن کتاب"
اخلاق الاشراف" با طنز سیاه و تلخی از نابودی ارزشهای اخلاقی سخن می گوید.
یازده فضیلت از جمله صدق و راستگوئی که منسوخ شده و در مقابل و تضاد با آنها ارزشهای جدید حاکم
شده است. عبید با تفصیل بیشتری در داستان" موش و گربه "بار دیگر
از مسخ ارزشها سخن می گوید. "گربه
عابد"عبید اینبار منافقانه با نقاب زهد وتظاهربه دین موشها را شکار می کند.
عبید در اخلاق الاشراف می گوید: و کدام حجت روشن تر از این که اگر صادق القولی صد گواهی
راست ادا کند از او منت ندارند بلکه به جان برنجند و در تکذیب او تاویلات انگیزند،
اما اگر از بی دیانتی گواهی به دروغ طلبند ده نوع رشوت بدو دهند و به انواع رعایت
کنند تا آن گواهی بدهد چنان که امروز در بلاد اسلام چندین هزار آدمی را از قضات و
مشایخ و فقها و عدول و اتباع ایشان را مایه معاش از این وجه است و می گویند
دروغی که حالی دلت خوش کند
به از راستی کت مشوش کند <محجوب ـ کلیات عبید ص 254 >
آیا در عصر دهکده جهانی و انفجار اطلاعات،< دروغ
مصلحت آمیز، به از راست فتنه انگیز> می تواند به حیات خود ادامه دهد؟ آیا
نقابهای جدید و تفسیر و تاویلهای نو آنرا بازسازی خواهد کرد؟ آیا ارزشهای اخلاقی و
انسانی مغلوب بزرگ خواهد بود؟ می توان با لسان عبید خطاب به مروجین نفاق و دروغ
گفت: گر تو را در بهشت باشد جای. دیگران دوزخ
اختیارکنند.نام کتاب کاتوزیان ُایران وایرانیان :تاریخ باستان ُمیانه وامروزایران ترجمه حسین شهیدی است.