نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

نفیسی

روزنوشته های احمد نفیسی

میهمان هرموز

شاه هرموزم ندید و بی سخن صد لطف کرد شاه یزدم دید و مدحش گفتم و هیچم نداد (حافظ)
ظاهرا حافظ شاعر معروف ایرانی به قصد سفر به هند تا هرموز در کرانه جنوبی ایران می آید و از ادامه راه منصرف می شود و مورد لطف و مرحمت شاه هرموز قرار می گیرد ولی درسفر خود در منطقه یزد با اینکه شاه و حاکم آن منطقه را مدح می کند با بخل شاه روبرو می شود ممکن است این شعر منتسب به حافظ ما اهالی استان هرمزگان را با این واقعیت روبرو سازد که مردم جنوب مردمی اهل بذل و بخشش و میهمان نواز هستند و در بخشش درهم و دینار تردید به خود راه نمی دهند خصوصا اگر بدانند مخاطب لطف آنان هنرمند و شاعر و اهل علم است کمااینکه وضعیت کنونی نیز بر آن گواه است همچنین این احتمال نیز وجود دارد که جمعی از اهل قلم و اندیشه براین خصلت مردم جنوب خرده بگیرند که این مردم علم اقتصاد را نمی دانند و اهل معیشت نیستند آنطور که مردم یزد هستند و حاضر به دادن پول مفت به کسی نیستند ولو آن شخص حافظ شیرازی باشد خوب بحث ما مردم شناسی و پرداختن به آداب و رسوم نیست می خواستم چند کلمه ای در خصوص خلیج فارس مطالبی بیان کنم اما شعر حافظ بی ارتباط با این مسئله نیست هرموز (homuz) در اصل خورموز یعنی لنگرگاه موغستان (میناب و پیرامون) است و املای صحیح آن با (واو) نوشته می شود همانطور که در شعر حافظ آمده است. شاید در یک دوران زمین شناسی بسیار کهن دو بخش خشکی های ایرانی و عربی پیرامون خلیج فارس که امروز تنگه هرموز نامیده می شود به هم متصل بوده اند. و بعدها خلیج فارس از طریق همین تنگه راهی به اقیانوس هند گشوده است و خلیج فارس به آن آب بزرگ ملحق شده است. در خصوص نام این دریاچه یعنی خلیج فارس یا پارس هیچ شک و شبهه ای نبود و نیست و اگر امروز عده ای صداهایی ناساز بلند کرده اند بیشتر مانوری سیاسی آنهم به تحریک دیگران است وگرنه در تمامی خلیج فارس جای پای ایرانیان مشاهده می شود اگر چه ایرانی امروز هیچ ادعای ارضی ندارد ولی در مورد ادعاهای دیگران نسبت به سرزمین خود نیز یکپارچه و متحد ایستادگی خواهد کرد مثلا تاریخ نگاران نوشته اند که از 80 سال پیش از میلاد بحرین بوسیله شاهزادگان هخامنشی که در فارس و کرمان سلطنت می کردند اداره می شد و جزو قلمرو ایران بود و پس از کش و قوسهای فراوان در عهدنامه 12 ذی الحجه 1273 هـ ( 1822 میلادی) که بین سرویلیام پروس انگلیسی و حسینعلی میرزا بسته شد بحرین جز خاک ایران شناخته شد و پرچم ایران در آن سرزمین دراهتزاز بود و هنوزنیز خرابه ها و قلعه نادری از آثار دوران نادرشاه در آنجا وجود دارند اما امروز که بحرین یک دولت مستقل است ما ایرانیها نیز آن دولت را به رسمیت می شناسیم و هیچ ادعای مرزی نسبت به آن نداریم آنچه گفتم از باب یادآوری تاریخی است این فقط بحرین نیست که چنین وضعیت دارد هر سرزمینی که ارزش اقتصادی و یا سوق الجیشی داشته است زیر نظر شاهان ایرانی بوده است در عصر بعثت پیامبر اسلام (ص) یمن که سرزمین با ارزشتری از بخشهای دیگر عربستان بود حاکمی تابع پادشاه ایران داشت همین وضعیت نسبت به دیگر مناطق بود حالا ما ایرانیها در صدد نیستیم که از این تاریخ بهره برداری سیاسی بکنیم فقط به بعضی که سعی دارند دست و پای کوتاه خود را از گلیم کوچک خود درازتر کنند بگوییم که خوب بیندیشید که چه بوده اید و چه هستید و چقدر وضعیت لرزان و آسیب پذیری دارید پس سخن به اندازه بگویید که شرط عقل اقتضای آن دارد و خلیج ما همیشه فارسی یا پارسی است.   

من کاری با < محمود > ندارم


گویند چون سلطان محمودغزنوی نزدیک خرقان رسید درنقطه ی خوش آ ب وهواسرا پرده برافراشت وایاز رافرستاد تاشیخ ابوالحسن را نزد او بیاورد و به ایاز گفته بود که اگرشیخ از آمدن امتناع کرد این آ یه را بر وی بخواند " اطیعواالله واطیعواالرسول واولی الامرمنکم " . چون ایاز به خدمت شیخ رسیدوشرط ادب بجای آورد، گفت سلطان محمودخواسته است تانزد اوبیاید. شیخ جواب دادکه من کاری بامحمودندارم. ایازبرطبق دستورسلطان محمود آیه فوق رابرشیخ بخواند. شیخ پس از شنیدن آ یه گفت به محمودبگویید: من چنان در اطیعواالله مستغرقم که دراطیعواالرسول بس خجالتهادارم تاچه رسدبه الوالامر.

چون محموداین جواب شنیدگفت این شیخ ازآنهاکه من تابحال دیده ام وشنیده ام نیست بایدبه دیدن اورفت وبطرف خانقاه شیخ روانه شد.

چون سلطان محمود وارد صومعه شیخ شد با او به گفتگو پرداخت وکیسه ی زری را که محمود به اودادهمچنان پس داد وقبول نکرد ومحمود ازاو دعائی خواست گفت : عاقبت محمودباد.


دست شکسته وبال گردن ...

ازبهمن ماه مصداق عنوان این نوشته شدم ضمن تشکر از همه عزیزانی که اظهار محبت نموده اند انشاالله پس از بهبودی کامل درخدمت دوستان خواهم بو د . موفق وسالم باشید .