زمانیکه خداوند اراده کرد تا انسان را خلق کند ملائکه را از کار خویش
آگاه ساخت و ادب رفتار بزرگی داشتن را یاد داد: " انی جاعل فی الارض خلیفة" احزاب – 72
فرشتگان ناراضی بودند پیشنهاد آنان به خداوند این بود که ما تو را
عبادت می کنیم . چه نیاز به موجودی است که خون ریز و ستمگر است. اولین نارضایتی و
اعتراض که در جهان هستی طنین انداز شد شاید مکالمه ی ملائک با خداوند بود .خلقت
انسان بااعتراض شروع شد. پاسخ خداوند به این خرده گیری ادب رفتار بزرگی داشتن را
یاد داد.
انسان خلیفه او شد یعنی او آیئنه ی تمام نما و محل تجلی صفات جمال و
کمال خداوند است . خداوند امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد همه سرباز
زدند ولی انسان آنرا پذیرفت . " انا عرضنا اما نه علی السموات و الارض
والجبال فابین ان یحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان ...." احزاب - 72
پروردگار تمامی اسماء را به انسان آموخت . " عّلم آدم الاسماء
کلها " بقره 231
عّلم بالاتر از یاد دادن بود بلکه در نهاد انسان قدرت شناخت و تسلط بر"
اسما ." که
نیروهای موجوددر طبیعت است قرار داد به همین خاطر هر آنچه در آسمانها و زمین است
را به تسخیر او در آورد
.
" و سخرلکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاً" جاثیه 13
مهمترین ویژگی انسان که خلیفه ی خداوند است قدرت ابتکار و نوآوری و
ابداع است. تا جائیکه به مرز خلق کردن می رسد شاید این همان امانتی است که در وجود
او نهاده شده است و این میوه ی عقل و خرد و معرفت است چیزی که در هیچ جماد، نبات
و موجود زنده ی دیگری نیست و اگر باشد بسیار جزئی و ناچیز است .
چنین موجودی مورد تکریم خداوند قرار گفته است،پروردگاراورا برخشکی و
دریا مسلط ساخته و چیزهای طیب و پاکیزه را روزی او ساخته و بر بسیاری از مخلوقات
خود برتری داده است
.
" ولقد کرمنا بنی آدم و حملنهم فی البر و البحر و رزقنهم من الطیبت و
فضلنهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا" اسراء-70
چنین موجود طرازنوینی شک ابتدائی فرشتگان را دفع کرد و همه را وادار
به سجده کردن در مقابل خود ساخت. شیطان در شک و توهم برتر بینی خود از سجده ی بر او
استنکاف و سرپیچی کرد، واز معبود خود یعنی خداوند برید و ننگ رانده شدن را پذیرفت
،ذلت و تحقیر و سرزنش را به جان خرید ولی از حرف خود برنگشت . شیطان در آئینه ی وجود
انسان چه دیده بود که اینگونه سرکش و عاصی شد؟ برخورد خداوند با شیطان ادب رفتار
بزرگی داشتن را یاد داد. درخواست او را بر گمراهی نوع بشر پذیرفت. بدینسان جنگ و
نزاع حق و باطل ،خدا و شیطان ،عقل و جهل در وجود انسان شکل گرفت . جامعه نیز میدان
تضادِ انسانهای خداجو و لشکریان عقل با انسانهای شیطانی و لشکریان جهل شد . مرز
این نزاع باریکتر از مو است و مسافرتهای بی شماری از یک جبهه به جبهه ی دیگر صورت
می گیرد . هر انسانی که به لشکریان جهل می پیوندد شیطان خنده ی مستانه ائی می زند
. اکثریت عظیمی از انسانها از ابتدا تا انتهای زندگی " مسافر" هستند.
و اقلیت کوچکی مقیم سرزمین عقل و جمعی دیگر مقیم کشور جهل هستند.
ویزای سفر " کرامت" است. هرگاه کرامت انسان بما هو انسان
لطمه و صدمه دید ازعقل به جهل می رود و هر گاه کرامت انسانی پاس داشته شود فرد
مقیم دیار عقل می شود، پس نظامها و حکومتها نیز الهی و یا شیطانی می شوند.
حکومتهائی که حافظ کرامت و حقوق انسانی باشند در جبهه ی عقل و آنانکه
انسانها را تحقیر کرده و به بردگی واستعمارواستثمارواستحمار می کشانند در جبهه ی
جهل و شیطان هستند. معیار الهی و غیر الهی بودن نظامهای سیاسی همین است و بَس .
به سوال خود بر می گردیم شیطان در انسان چه دیده بود که آن کرد که نمی
بایست بکند؟ پرسش سختی است . پاسخ شما چیست؟ ویزای سفر کرامت است اما وسیله ی نقلیه
ی این مسافرت چیست ؟ کبر،حسد، دروغ، تهمت، کینه و نفرت و ....
یا رحمت،محبت،گذشت،صداقت و ... بزرگترین کشتی مسافرت به سرزمین جهل،
استبداد و ظلم است و مطمئن ترین کشتی مسافرت به سرزمین عقل، آزادی و عدالت است .