هر انسانی علاقمند است از آنچه ممکن است در آینده رخ دهد با خبر شود
اما این دانشی است که به صورت انحصاری در اختیار خداوند است و هیچ فردی در این
دانش با خداوند شریک نیست . در آیه 188 سوره ی اعراف راجع به پیامبر اسلام (ص)
آمده است : " بگو من بر نفس خویش نفع و ضرری جز آنچه خداوند بخواهد مالک
نیستم و اگر غیب می دانستم خیری زیاد به دست می آوردم و برایم بدی نمی رسید . من
فقط نذیر و بشیرم."
یا در آیه ی 6 سوره ی فصلت می فرماید:" بگو من بشری مثل شما هستم
که به من وحی می شود
."
یا در آیه ی 50 سوره ی انعام می فرماید: بگو من بشری عادی هستم که
گنجینه های الهی نزد من نیست غیب هم نمی دانم فرشته نیز نیستم من پیرووحی ام."
در همه ی این آیات و آیاتی دیگر از همین نوع مخاطب پیامبر (ص) است و
از او خواسته می شود تا به مردم تفهیم کند که او بشری عادی است که بشیر و نذیر است
و تابع وحی می باشد ،دانش و علم غیب ندارد .اگرپیامبر(ص)فاقدچنین دانشی است ادعای
دانستن غیب برای دیگران نیز در حد یک ادعای بدون دلیل است . با کمی تامل در سرنوشت
مستبدین و دیکتاتور هائی که از قدرت ساقط و رسوای عام و خاص می شوند در می یابیم
که آنان تا چه حد از وقایع آینده بی خبر و نسبت به احوال خود و اطرافیانشان جاهل
هستند. اگر می دانستند در آینده چه خبر خواهد شد شاید از تکبر و گردن کشی و نادیده
گرفتن حقوق ملت دست می کشیدند و روش و شیوه ی حکومتداری خود را اصلاح می کردند
آخرین این وقایع رویدادهای تونس است که در نوشته ی جداگانه ائی به آن پرداخته شده
است .
اما انسان که با داشتن قدرت ابداع توانسته است مدال پر افتخار خلیفه ی
الهی را در روی زمین نصیب خود سازد دست از تلاش و کوشش بر نداشته است وباابداعاتی
که درعلوم انسانی ازجمله جامعه شناسی وروانشناسی وتاریخ و علوم دیگر داشته و بهره گیری از تکنیک و فن
آوری های مصنوع خود تا حدی توانسته نقبی
به آینده بزند. یکی از ساده ترین این روشها برای به تصویر کشیدن وقایع آینده تحلیل
مسائل در دو سطح و پایه است . تجزیه و تحلیل تکنیکی به این معنی که وقایع وحوادثی که در زمان حال در جریان است مورد
دقت موشکافانه قرار خواهد گرفت و عوامل ریشه ائی آنها کمتر مورد توجه قرار می گیرد
. با این روش یک آنالیزور و تحلیلگر تا حدی خواهد فهمید که روند کنونی نهایتاً
منجر به چه حوادث و پیامدهائی خواهد شد . در این شیوه ی تحلیل و بررسی وقایع مشابه
تا حد زیادی می تواند راهشگا باشد . مثلاً وقتی د رجامعه ای مانند تونس تمام
مزایای اقتصادی در اختیار خاندان حاکم خصوصاً خانواده ی لیلی طرابلسی همسر دوم بن
علی است، قانون برای تائید فساد آنها و ابزار سرکوب مردم است . صدای مردم شنیده
نمی شود ، حقوق شهروندی آنان رعایت نمی شود . فقر و نفرت در چهره ی مردم دیده نمی
شود ،مطبوعات سرکوب و سانسور اعمال می شود، رهبران مردم در زندان یا تبعید هستند،
یک تحلیل گر با مقایسه ی همین نمودها با جوامع مشابه می تواند براحتی درک کند
سرنوشت حکومتگران چه خواهد بود ولو آنکه در ظاهر جامعه پلیس و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی
با ایجاد جو رعب و وحشت و حکومت شبه پلیسی و نظامی همه چیز را به ظاهر آرام و امن
نگه داشته باشند و دستگاه تبلیغات دولتی اعم از رادیو و تلوزیون و مطبوعات مرتباً
در تملق و چاپلوسی مسابقه بگذارند و فریاد بزنند قبله ی عالم سالم باشد همه چیز در
امن و امان است و رعیت دعاگوی حضرتعالی و درخوشی و رفاه هستند و کشور در همه ی
شاخصه ها مقام اول است و امثال اینها ولی در زیر پوست جامعه حوادث دیگری در جریان
است . در روش تحلیل بنیادی تحلیلگر فقط داده های جاری را تحلیل نمی کند بلکه به
عوامل شکل گیری و ریشه ها نیز توجه دارد . مثلاً در همین مورد تونس به ساختار های قدرت
، نخوه حکومت داری در فرهنگ عربی اسلامی و امثال آن توجه می کند و نهایتاً پیش
بینی می کند.
مثالی از تاریخ اسلام واقعه ی کربلا و شهادت امام حسین (ع) است . عده
ائی در تحلیل این واقعه به دنبال جواب این سوال هستند که چرا پس از پنجاه سال نوه
ی پیامبر توسط حکومتی که مدعی خلیفه ی پیامبر است به شهادت می رسد و برای تحلیل مسئله وقایع را از نزاع
دو شاخه از قبیله ی قریش یعنی اموی و هاشمی شروع می کنند و به فرهنگ و عصبیت قبیله
ائی می پردازند و تحول این نزاع را تا به عاشورا می رسانند . اما تحلیلگر تکنیکی از شهادت امام حسین (ع) می تواندپیش بینی کند که
سمت و سوی جامعه در چه مسیری خواهد بود و وقایع آینده چگونه رقم خواهد خود . البته
قصد این نوشته بیان دو تیتر از این موضوع است و بنای تحلیل جامع نیست ولی ممکن است
خواننده ی محترم از خود سوال کند اگر مسئله به این سادگی باشد ، چرا شاهد سقوط شاه
ایران و غافلگیری سازمانهای اطلاعاتی بزرگی مثل CIA یا ،Mi6 انگلیس و
موساد و امثال آن بودیم ؟ چرا چائو شسکو در رومانی به آن سرنوشت گرفتار شد ؟ چرا
دیوار برلین فرو ریخت؟ چرا هنوز عده ای از مستبدین بر روشهای غلط خود پافشاری می
کنند و مثل بره ائی که می بینند همنوع آنها با کارد قصاب ذبح شده است ولی در صف
انتظار ایستاده اند تا نوبت آنها برسد؟
واقعاً چرا؟ آیا قانون امهال و استدراج الهی را نمی فهمند که اینگونه
خود و ملتی را به هلاکت می اندازند؟ جواب این مسئله در عین ساده گی بسیار بغرنج و
پیچیده است . به نظر می آید طبیعت استکبار و برتری جوئی و زیاده خواهی واستعلافرد
مستبد را کور و کر می کند « صم بکم عمی فهم
لایعقلون» همانگونه که در لحظه ی مرگ انسان فاقد شنوائی و بینائی می شود زمانیکه
دل آدمی که مرکز فهم و احساس است بمیرد و قساوت قلب پیدا کند گوش و چشم باطن او
کور می شود و انسان در تاری که به دور خود تنیده است خفه و نابود می شود . مسئله
از ناحیه ی دیکتاتور روانشناختی و از ناحیه ی مردم جامعه شناختی است. اینگونه است
که دیکتاتور در پایان راهش به دلقک سیرک شبیه تر است تا سیاستمدار عاقل فرد گرای
مردم مدار . فقط احمق ترین مردم روی زمین از تعریف و تمجید و تملق دیگران خوشنود
می شوند اما دیکتاتور می شود. پس ایراد از دل و عقل اوست . ویرانی جهان امروز از
خوی استکباری است
.
آنچه انسان برای فهمیدن آینده ی حوادث انجام می دهد تصویر مه گرفته
ائی از یک عکس مات است ولی او قادر است با همین حداقلها از حوادث عبرت گیرد . پس هر
سیاستمداری بالقوه دو نوع آینده داردو اوست که بایدیکی را انتخاب کند.